عدالت در لغت به معنى دادگرى كردن و استقامت ورزيدن
است. [1] در اخلاق ملكهاى نفسانى است كه موجب قيام مكلف بر واجبات و ترك كباير و
ترك اصرار بر صغاير مىگردد و در لفظ عدالت معنايى از مساوات و ميانه روى و رعايت
حد اعتدال است. عادل كسى است كه نسبت به مردم و نفس خود از روى انصاف عمل كند و
عدل، نهادن هر چيز به جاى خود و دادن حق هركس آن طور كه بايد، است. [2]
فيلسوفان گفتهاند: اساس عدالت برابرى، و اصل آن حد
وسط بين دو طرف افراط و تفريط است. عدالت نزد آنان دو قسم است: عدالت تبادلى و
توزيعى، اولى مربوط است به تقسيم اموال و فوايد بر افراد بر حسب استحقاق هر يك از
آنان، به طورى كه در مورد آن بتوان گفت:
نسبت اين انسان به آن شىء مثل نسبت هر يك از افراد
ديگر به آن است كه بر اساس عدل بتواند در جاى او قرار گيرد. معنى اين سخن اين است
كه عدالت تبادلى رابطه افراد با يكديگر را تنظيم مىكند، در حالى كه عدالت توزيعى
رابطه افراد با دولت را تنظيم مىكند.
عدالت اجتماعى عبارت است از احترام به حقوق ديگران و
رعايت مصالح عمومى، و يا عبارت است از شناخت حقوق طبيعى و قراردادى كه جامعه براى
تمام افراد قائل است. مانند