مردم!، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى ...
امّا حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكار، حق خيرخواهى
ادا كنيد. چون شما را بخوانم، بياييد و چون فرمان دهم، بپذيريد و از عهده برآييد. [1]
ج- دليل عقل:
بى شك، يكى از حقايقى كه عقل سليم آدمى به حسن و قبح
آن حكم مىكند، عبارت از حكم به حسن اطاعت از مافوق صاحب حق اطاعت و قبح سرپيچى از
آن است. به ديگر سخن، عقل آدمى با درك مصلحت و مفسده جمعى موجود در مقوله اطاعت و
فرمانبردارى و نيز سرپيچى و نافرمانى، حكم به حسن اطاعت و قبح نافرمانى مىكند و
به تبع آن، وجوب و حرمت اين دو را درمىيابد؛ حكمى كه از نظر شرع نيز معتبر است؛
زيرا اساساً مقوله اطاعت از هر صاحب حق اطاعت مشروع از مستقلات عقليه است و اوامر
و نواهى شرع نيز در اين باره، ارشاد به حكم عقل است.
د- سيره عقلا:
سيره عقلا، كه گاه از آن به «تجربه» نيز تعبير مىشود،
مؤيد اعتبار و مشروعيت امر به اطاعت افراد سطح پايين در هر سازمان و جمعى از
دستورات افراد مافوق است.
به جرئت مىتوان گفت كه نمىتوان هيچ جمع هدفمندى را
از هر آيين و كيشى مشاهده نمود كه بدون رعايت اطاعت افراد تحت امر از مقامات مافوق
خويش به هدف مطلوب مورد نظر با موفقيت دست يافته باشند. مراجعه به منابعى كه در
زمينه اصول موفقيت سازمانى به رشته تحرير درآمده، بيانگر اين واقعيت است كه عقلاى
عالم با مفروض انگاشتن قطعى و ضرورى اين مقوله، مساعى خويش را به شناسايى
راهكارهايى جهت رفع موانع فرمانبرى و تقويت آن تحت عناوينى همچون «روانشناسى
انگيزشى» به كار گرفتهاند.