نام کتاب : قواعد و احکام حفاظت اطلاعات نویسنده : احمدیان، اسدالله جلد : 1 صفحه : 102
در غزوه
بنى المصطلق پيامبر 6 با اصحاب خود به محل بَقْعاء رسيدند و در آن به جاسوسى از
دشمن برخوردند و از او پرسيدند: پشت سرت چه خبر بوده است؟ او در پاسخ گفت: اطلاعى
ندارم. يكى از ياران پيامبر 6 به او گفت: راست مىگويى يا گردنت را بزنم؟ آن مرد
گفت:
«من
فردى از قبيله بنى المصطلق هستم و از نزد «حارث بن ضرار» مىآيم كه جمعيت زيادى را
براى جنگ با شما مهيّا كرده است. او مرا فرستاده است تا حركت شما را از مدينه به
او اطلاع دهم.» وى را پيش پيامبر 6 آوردند و پيامبر 6 او را به قبول اسلام فرا
خواند، ولى وى امتناع كرد و پيامبر 6 دستور داد گردن او را زدند. [1]
آنگاه كه
خبر شهادت حضرت على 7 و بيعت مردم با فرزند او، امام حسن 7 به معاويه رسيد،
مردى از قبيله «حِمير» را پنهانى به كوفه و فرد ديگرى را به بصره فرستاد تا اخبار
كوفه و بصره را كتباً در اختيار او قرار دهند. اماممجتبى 7 از ماجرا مطلع گرديد
و دستور داد آن مرد «حِميرى» را كه در كوفه پنهان شده بود، بيرون آورده، به قتل
برسانند و به بصره نيز نوشت تا با جاسوس ديگر معاويه نيز چنين كنند. سپس نامهاى
به معاويه نوشت بدين مضمون:
پس از
حمد و ثناى الهى، همانا تو مردان را پنهانى براى نيرنگ زدن و غافلگير كردن من
مىفرستى و جاسوسانى اعزام مىكنى. گويا خواهان جنگ هستى.