نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 238
خذها
فإنى إليك معتذر واعلم بأنّى عليك ذوشفقة
لو
كان فى سيرنا الغداة عصا كانت سمانا عليك مندفقه
لكن
ريب الزمان ذونكد والكف منا قليلة النفقه
بستان و عذر مرا بپذير؛ و بدان كه بر تو
بسى مهربانم.
اگر روزگار به خواست ما مىچرخيد؛ آسمان
[رحمت] ما بر تو [چونان سيل] مىباريد.
ليك روزگار با ما سخت ناسازگار است؛ و
دست ما از مال تهى است.
گويد: اعرابى آن را گرفت و در حال رفتن
مىگفت:
مطهرون نقياتٌ جيوبهم تجرى الصلاة عليهم
أينما ذكروا
وأنتم أنتم الأَعلون، عندكم علم الكتاب وما جاءت به السوَرُ
و من
لم يكن علويا حين تنسبه فما له فى جميع الناس مفتخرُ [1]
[پاكيزگانى پاكدامن، كه هرگاه نامشان
به ميان آيد بر آنان درود فرستاده مىشود. و شما برترانيد و نزد شماست علم كتاب و
آنچه كه قرآن آورده است كسى كه چون تبارش را پرسى تبار علوى ندارد، در ميان همه
مردم هيچ افتخارى ندارد.]
در روايت ديگرى آمدهاست كه اعرابى آن
را گرفت و گريست؛ و امام عليه السلام به او فرمود:
شايد عطاى ما را كم شمردى؟ گفت: نه، ولى
چگونه بخشندگى تو را خاك مىبلعد. [2]
امام حسين عليه السلام بر اسامة بن زيد
وارد شد كه بيمار بود و در آن حال مىگفت: واى بر من از اين اندوه! حسين عليه
السلام فرمود: برادرم چه اندوهى دارى؟ گفت: شصت هزار درهم وام دارم. فرمود: آن بر
عهده من. گفت: بيم آن دارم كه بميرم. فرمود: پيش از آن كه تو بميرى من آن را ادا
مىكنم؛ و پيش از مرگ زيد آن را ادا كرد. [3]
نقل شده است كه آن حضرت به مستراح رفت و
در آنجا لقمه نانى افتاده ديد. آن را به غلام خويش سپرد و گفت: اى غلام، چون
بيرون آمدم، اين لقمه را به يادم بياور. اما
[1] - تاريخ ابن عساكر (زندگينامه امام
حسين عليه السلام)، ص 160- 161، حديث 205.