بلكه آن گونه كه از روايتهاى فراوان بر
مىآيد ويژگىهاى جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نيز مىدانستند.
جمعيّتهايى از يهود نيز به جِدّ و
همراه همه لوازم عملى آن چشم انتظار پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم بودند.
اين انتظار جدى آنان را وادار كرد تا شهر و ديارشان را ترك گفته به سرزمينى كه
پيامبر بدانجا هجرت مىكند؛ و آنان اخبارش را نسلى پس از نسل ديگر به ارث برده
بودند كوچ كنند. اينان در اين راه دشوارىهاى بسيارى تحمل كردند، چنان كه در
روايتى آمده است: يهوديان در كتابهايشان ديده بودند كه محمد صلى الله عليه و آله
و سلم به جايى ميان «عير» و «احد» [2] مهاجرت خواهد كرد. از اين رو در جست و جوى
اين مكان برآمدند و چون بر كوهى به نام «حِداد» گذشتند گفتند: حِداد و احد يكى
هستند؛ و در اطراف آن پراكنده شدند و برخى در «تيماء» برخى در «فدك» و برخى در
«خيبر» فرود آمدند.
آنهايى كه در تيماء بودند، مشتاق ديدار
برادران خويش گشتند. در اين هنگام عربى از قبيله قيس بر آنان گذشت؛ و شتر او را
كرايه كردند. عرب گفت: من شما را ميان عير و احد مىبرم. گفتند: چون به آن دو كوه
رسيدى ما را خبر كن؛ و چون به سرزمين يثرب رسيدند، رو به آنان كرد و گفت: اين عير
است و آن احد. يهوديان از شتر پايين آمدند و گفتند: ما به هدف خود رسيديم و ديگر به
شتر تو نيازى نداريم، هر جا خواهى برو.
سپس به برادران خود كه در خيبر و فدك
ساكن بودند چنين نوشتند: سوى ما بشتابيد كه به جايگاه مورد نظر رسيديم؛ و آنان در
پاسخ نوشتند: ما در اين سرزمين استقرار يافته و اموالى به دست آوردهايم، و اينك
كه به شما بسيار نزديكيم مىتوانيم زود به شما بپيونديم.
يهوديان در سرزمين مدينه اموالى به دست
آوردند و چون اين خبر به تُبَّع رسيد با آنها