نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 57
خواهش پرداخته می شد. شعر هم به
استثنای سهام اندکی از شاعران به صورت سخنی منظم درآمد که فقط
وزن و قافیه آن باقی ماند که نه دلی از آن به تپش می افتد
و نه احساسی برمی انگیزد. شعر ستایشی، همان تعریف
و تمجید از سخاوت و شجاعت ممدوح برای گرفتن پاداش است که تکراری
است و غزل ها نیز تکراری و مشابه است و از زخم هایی که
نگاه های معشوق بر جا می گذارد و اندام لرزان بیمارگون تجاوز نمی
کند و اینک نمونه ای از غزل که همواره تکرار می شود:
«خدایا جنایت چشمان او بسیار
بزرگ است. با اشعه ای که از چشمانش ظاهر ساخت، ویرانی به بار
آورد. خدایا بیماری پنهانی را با نگاهش شفا بخش و زیبایی
های چهره اش را با شرم و حیایش بپوشان».
اکنون به گفته ابن رومی بنگرید
که چگونه صورت معشوق خود را درحالی که جام شراب در دست دارد، به تصویر
می کشد:
«بسا کمر باریکی که در زیبایی
کامل بود؛ حتی بیش از آنچه دل می خواهد. جام ها شیفته
لبان او بودند و از ماندن در دستان او دلتنگی می کردند. او را دیدم
درحالی که جام در دست او و در میان پنج انگشت او بود. تصویر او
در حال نوشیدن باده چون ماهی است که بر گونه خورشید بوسه می
زند».
پس از خواندن این غزل در می
یابید چقدر میان این دو غزل فاصله است: در اولی
صورت معشوق خشک و بدون حرکت است؛ علاقه ای که در آن ابراز شده، تحت فشار، بی
صدا و بدون روح است؛ ولی در دومی شاعر تصویری از معشوق به
دست می دهد که جام به دست دارد؛ جامی که پرتوافشانی می کند
و وقتی به دهانش نزدیک می شود، به ماهی می ماند که
بر مروارید به رشته درآمده در دهان خورشید بوسه می زند.
سرودن شعر به صورت پدیده ای
عمومی و نوعی علوم ادبی درآمده بود که فقیهان، محدثان و
دارندگان کارهای علمی همانند پزشکان، اخترشناسان و مهندسان و بلکه پیشه
وران مانند قصاب، ماهی فروش، آهنگر و رفوگر، به آن می پرداختند. فقیهان
و محدثان در همه رشته ها و شاخه های شعر وارد شدند؛ حتی آنها درباره
خمریات و مجالس شراب ـ که از آن مبرّا هستند(35) ـ شعر سرودند تا ثابت کنند
می توانند در همه زمینه های شعری و در همه رشته های
آن نفوذ کنند. اینک شعر قاضی فقیه ابوالفضل کمال الدین
شهرزوری (متوفای 572ق) درباره باب شراب:
«همراهان ! اشتران مرا درِ خانه او
بخوابانید و خود در میان خواستاران آن فرود آیید، و به
خمّار بگویید آن را به دیگری مفروش که من به آن سزاوارترم.
چانه بزن و بیش از آنچه می خواهی بگیر و جام های آن
را بی درنگ نزد من آر. ما مردمی هستیم که خواستار باده ناب به
هر قیمتی ایم».
شعر فقیه محدث ابوالفضل محمدبن
طاهر مقدسی (متوفای 507ق) نیز می گوید:
«تصوف و زهد را رها کن که گروهی بیگانه
بدان پرداخته اند، و بر در صومعه داریّا بایست که در میان آن
راهبان اعم از کشیشان و شمّاسان هستند، و از دست زن نامسلمان شرابی
کهنه بنوش که [در یک دم] دو باده به تو نوشاند: یکی با نگاه و دیگری
با جام».
فقیهان اشعاری دلنشین
در قالب غزل دارند؛ از جمله فقیه محدث ابوالفضل عبدالرحمن بن احمد عطار
معروف به ابن الاخوّة (متوفای 548ق) می گوید:
«و چون موقع جدایی گونه ام
به گونه اش رسید، گویاگل پژمرده ای بود که به گل سرخ تازه رسیده
باشد. به گاه بدرود که پهلویم به پهلوی او رسید، چون پیچک
بودم که شاخه های چمیده درخت رند (آس) را دربرگرفته باشد. دوری
و فراق اشکم را میان اشک های او روان کرد و به هم آمیخته شد،
چونان یاقوت و مروارید (اشک شاعر که به رنگ خون است و اشک معشوق که
صاف است) که در رشته ای کشیده باشند. او روان شد، درحالی که
سوزش عشقی که در جانم بود، همانند او همان طور که در او آتش جدایی
بود، همانند آتشی در دل من شعله ور بود».
از زنان نیز کسانی بوده اند
که در این میدان قدم نهاده اند؛ ازجمله تقیّه ارمنازیه
صوری (متوفای 579ق) که اهل دانش و ادب و تقوا بود. وی ملک تقی
الدین عمر، برادرزاده سلطان صلاح الدین ایوبی را با قصیده
ای که آغاز آن وصف شراب بود، ستایش کرد. وقتی ممدوح قصیده
را دید، گفت آیا این پیرزن با مجالس شراب آشناست ؟! شاید
در زمان کودکی با آن آشنا شده باشد. این گفته به تقیه رسید
و قصیده دیگری درباره جنگ سرود و جنگ و متعلقات آن را به بهترین
وجه توصیف کرد؛ سپس او را نزد ملک تقی الدین بردند. تقیه
گفت: آگاهی من از شراب، همانند آگاهی من از جنگ است، و خود را از گمانی
که در حق او برده بودند، پاک ساخت.
دارندگان کارهای علمی،
همانند پزشکان، مهندسان و اخترشناسان نیز در شعر دست داشته اند و برخی
نیکو سروده اند. از پزشکان ابوبکر محمدبن زهر ایادی (متوفای
596ق) است که افزون بر شهرت پزشکی، شاعری نیکوسرا بوده است و با
موشّح خود که ورد زبان هاست، مشهور شده است. مطلع این موشح چنین است:
«ساقی ! به تو شکوه می کنیم؛
چقدر تو را صدا زدیم هرچند گوشات بدهکار نیست. چه بسا هم پیاله
ای که در حالت بی خبری اش با شرابی که از دست او نوشیدم،
سرمست شدم. هر وقت هوشیار
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 3 صفحه : 57