معبودانى غير از خدا خوار شمرده شدهاند
يعنى خفّت و خوارى بر شما باد و بر آنچه كه غير از خدا پرستش مىكنيد.
فعل واژه افّ هم بصورت- قد أَفَّفْتُ لكذا- بكار رفته است و هر گاه چيزى را بخاطر پليديش و ناروائيش مورد
انزجار قرار دهى، مىگوئى- أفّف فلان-.
أفق
: خداى تعالى فرمايد (سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ- 53/ فصّلت).
يعنى: در همه جا و همه نواحى. مفردش
أُفْق و أُفُق[1] و منصوب به آن را أُفُقِيّ گويند يعنى جهانى. جمله- و قد أفق فلان- زمانى است كه كسى در آفاق
سير كند و الآفق كسى است كه كرم و بخشندگى را به نهايت مىرساند كه از نظر وسعت
بخشش او را به افقى كه در جهان گسترده شده است تشبيه مىكنند.
أفك
: إفك هر چيزى كه وجهه شايسته و نيكويش كه
بحقّ سزاوار آن است تغيير يافته از اينرو هر بادى و نسيمى كه از مسير اصليش عدول
كند (مؤتفكة) گويند، خداى تعالى فرمايد:
(وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ- 9/ حاقّه) و (الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى- 53/ نجم) كه هر دو آيه اشاره بعذاب قوم لوط است كه با بادهاى ويران
كننده عذاب شدند و سخن خداى تعالى (قاتَلَهُمُ اللَّهُ
أَنَّى يُؤْفَكُونَ- 30/ توبه).
يعنى: در اعتقاد از ايمان و حقّ به باطل، و در سخن از صدق و راستى به
دروغ، و در عمل از كار پسنديده به عمل زشت و قبيح روى گرداندند.
[1] واژه افق: به ضرورت شعرى به دهر هم تعبير شده است، ابو
العلاء معرّى در كتاب( سقط الزّند) قصيده نونيّهاى دارد با تشبيه ادبى، تاريخى
مذهبى، مىگويند: