يَأْصِرُنِي عنك
شىء- چيزى مرا از تو باز نمىدارد و مانع نمىشود.
الأَيْصَر: عبائى كه در آن پوشال
مىريزند و بر كوهان شتر مىنهند، تا سوارى و نشستن بر آن ممكن و آسان شود.
صبع
: الإصبع اسمى است براى تمامى انگشتان كه عبارت
است از ناخنها، مفصلهاى دست، استخوانها و گوشت انگشتان با هم، و به صورت استعاره
براى هر اثر حسّى بكار مىرود چنانكه مىگويند- لك على فلان أصبع همانطور كه
مىگويند لك عليه يد- يعنى تو بر او حقّ نعمت و سرپرستى دارى.
أصل
: أصيل جمعش
آصال، شامگاه و در آيه (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ- 205/ اعراف) يعنى در بامداد و شامگاه، شب را نيز، أصيل و أصيلة گويند، جمع أصيل-
أُصُل و آصال است و جمع أصيلة[1]- أصايل.
در آيه (بُكْرَةً وَ أَصِيلًا[2]- 42/ احزاب) اشاره به اوّل وقت نماز صبح و نماز مغرب است. و أصل الشّيء- ريشه و پايه هر چيزى است كه
اگر آن پايه و ستون در حال بلندشدن و بلندى توهم شود نيروى خيال نمىتواند آنرا
تصوّر كند، از اين روى خداى تعالى فرموده (أَصْلُها ثابِتٌ وَ
فَرْعُها فِي السَّماءِ- 24/ ابراهيم) كه تصوّر كرانه با عظمت و
بلندى آسمان هرگز به انديشه، و تصوّر و تخيّل در نيايد.
و عبارت- و قد تَأَصَّلَ كذا ريشهدار شد و- مجد أصيل- بزرگى واقعى و- لا أصل له و لا فصل-
هم از اين معنى است، يعنى اصالت، و نسبى ندارد (يا حسب و نسبى).
أفف
: اصل أفّ
بمعنى هر چركى و پليدى است، و ناخن چيده شده، و هر چيزى كه بخاطر آلودگى و پليديش
ازاله و چيده شود و گفتهاند به هر عملى و چيزى كه سبك و آلوده باشد أفّ گويند.
مانند آيه: