(اگر تو از بهترين جوانمرديها رو گردانى پس
در ميان ديگران متّهم، و روى گردانده هستى).
أُفِكَ، يُؤْفَكُ-
يعنى عقل و خردش زايل شد و- رجل مأفوك
العقل- مردى كه عقلش از دست رفته است.
أفل
: الأفول يعنى پنهان شدن يا غروب كردن كرات
نورانى آسمانى مانند خورشيد و ماه و ستارگان، خداى فرمايد (فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[1] 76/ انعام) و آيه (فَلَمَّا أَفَلَتْ- 78/ انعام)- أَفَال- نوزاد گوسفندان است و- أَفِيل- يعنى بچّه شتر و بچه گاو لاغر و ضعيف كه از شير بريده شده است.
أكل
: الأكل خوردن غذا و بصورت تشبيه گفته شده- أَكَلَتِ النّار الحطب- آتش هيزم را
خورد- أُكْل و
أُكُل- بمعنى خوراكى، و ثمره و ميوه قابل خوردن.
خداى فرمايد: (أُكُلُها دائِمٌ- 37/ رعد) (در باره بوستانها و درختان
بهشتى است كه ثمرات و سايه آن بوستانها دائمى و پيوسته است و خزانى در پى ندارد و
اين چنين عاقبت نيكو و بهرهمندى ابدى از آن پرهيزكاران است)
أَكْلَة يكبار خوردن، أُكْلَة بر وزن لقمه آنچه مىخورند- أَكِيلَة الأسد- يعنى شكار شير كه آنرا مىخورد
[1] آيه فوق استدلال حضرت ابراهيم( ع) با ستارهپرستان معاصر
خويش است كه نخست براى همراهى با ايشان در باره ستارگان و ماه و خورشيد مىگويد:( هذا رَبِّي- 77/ انعام) و( هذا
أَكْبَرُ- 78/ انعام) او
كه مىدانست ماه و خورشيد و ستارگان افول مىكنند و براى آنها هم امرى عادى بود
امّا حضرت ابراهيم( ع) مىخواهد از اين امور عادّى به تفكّر و تدبّر و تعقّل
وادارشان كند و با جمله( لا
أُحِبُّ الْآفِلِينَ- 76/
انعام) يعنى معبودانى كه غروب مىكنند دوست ندارم چون از ابتدا هم حالت پرستش نسبت
به آنها نداشته است كه بعد بگويد نمىپرستم بلكه آنها را نيز مشرك مىداند و
مىگويد:( أَنِّي
بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ- 54/
هود) من از مشركان بيزارم.
اين گونه دلائل و حجّت و روى آوردن به( فاطر السّموات و
الارض) حاكى از آثار رشد و رفعت و درجه فكريست كه از خداى عليم و حكيم دريافته است
چنانكه در آيه بعد مىفرمايد:(
الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ
الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ- 86/
انعام) بنابر اين ابراهيم( ع) بت شكن از آغاز هم مشمول اين آيه بود و گفتن( هذا رَبِّي)^ به آنها براى همراهى لفظى و به بهت و تحيّر انداختن مشركين بوده،
چنانكه در آيات 92 و 91 و 90/ صافات، ابراهيم( ع) به بتها مىگويد: چرا نمىخوريد؟
شما را چه شده كه حرف نمىزنيد، و آنها را با تبر در هم فرو
ريخت.