و امّا-
ابْتِغَاء- كوشش و اجتهاد در طلب و خواستن است كه اگر چيز
نيكى و شايستهاى طلب شود آن خواستن و اجتهاد قابل ستايش و پسنديده است مانند آيه
(ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ- 28/
اسراء) و (ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى-
20/ اللّيل).
گفتهاند- يَنْبَغى-
به معنى شايسته و سزاوار و فعل مطاوعه بغى است، پس زمانى كه مىگويند- ينبغى أن
يكون كذا- دو وجه دارد:
اوّل- اينكه از فعل جمله تبعيّت مىكند و عمل و فعل را مشخّص
مىنمايد، مانند- النّار ينبغى- در معنى آغاز و شروع چيزى است، مانند- فلان ينبغى
أن يعطى لكرمه. و در آيه (وَ ما عَلَّمْناهُ
الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ- 69/ يس) بر وجه اوّل يعنى
او را شعر نياموختيم و او را نسزد و ميسورش نيست، مگر نمىبينيد كه زبانش در مسير
و جريان شعر گفتن نيست و شعر بر زبانش جارى نشده است.
و در آيه (وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي
لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي- 35/ ص) (اين آيه درخواست حضرت سليمان
از خداوند است كه مىگويد- رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ
هَبْ لِي- نخست آمرزش مىطلبد، گويى كه قبل از تقاضاى خود به ناچيز بودن
خواستش متوجّه است كه مىگويد، به من ملكى كه پس از من سزاوار أحدى نباشد عطا كن و
اين تقاضا را معجزه خويش قرار داده است نه از روى حسادت و رقابت كه بعدا تسخير
رياح و تسخير شياطين مىكند).
بقر
: البَقَر، مفردش
بَقَرَة است يعنى گاو، خداى تعالى گويد:
(إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا-
70/ بقره) و (بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ-
68/ بقره) (گاوى نه پير و نه جوان) و (بَقَرَةٌ صَفْراءُ
فاقِعٌ لَوْنُها- 69/ بقره) (گاوى زرد رنگ و روشن).
گفتهاند جمعش- بَاقِر- و- بَقِير- و-
بَيْقُور- است، مثل- حامل و حليم.
و نيز گفته شده گاو نر را- ثور- گويند، مثل جمل و ناقه و رجل و
إمرأة.
از واژه بقر- فعل- بَقَرَ الأرض- مشتقّ شده است يعنى زمين را شكافت و اگر شكافتن و دريدن چيزى
وسيع و فراخ باشد در هر موردى بكار مىرود.