responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن نویسنده : راغب اصفهانى، حسين بن محمد    جلد : 1  صفحه : 307

نيز فراموش مى‌نمايد و مأيوس مى‌شود لذا: مى‌گويند- أَبْلَسَ‌ فلان- او ديگر ساكت است و بيان و حجتّش منقطع شده.

أَبْلَسَتِ‌ النّاقة فهى‌ مِبْلَاس‌- زمانى است كه شتر مادّه‌اى شتر نرى همراه ندارد و از احساس تنهايى نمى‌چرد.

امّا واژه‌ بَلَاس‌[1] براى مسح و روى انداز فارسى و معرّب است.

بلع‌

: بَلْع‌ فرو بردن و بلعيدن، خداى فرمايد: (يا أَرْضُ‌ ابْلَعِي‌ ماءَكِ‌- 44/ هود) گويند:

بَلَعْتُ‌ الشّي‌ء و ابْتَلَعْتُهُ‌- آنرا بلعيدم و فرو دادم.

بلُّوعَة- چاهك حياط خانه و دستشويى، و سَعْدُ بُلَعَ- ستاره‌اى است بزرگ.

بَلَّعَ‌ الشّيب فى رأسه- آغاز بر آمدن موى سپيد بر سر (كه در اصطلاح ديگر مى‌گويند- اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً پرتو سپيدى بر سر ظاهر شد).

بلغ‌

: البُلُوغ‌ و البَلَاغ‌- به انتهاى هدف و مقصد رسيدن و يا انجام دادن كارى در پايان زمان و مكانى معيّن و بسا گاهى مقصود از بلوغ يعنى به پايان رسيدن، تسلّط يافتن و اشراف داشتن به چيزى، تعبير شود هر چند كه به انتهايش نرسيده باشند.

يكى از معانى انتها و بپايان رسيدن- بَلَغَ أَشُدَّهُ‌- است يا- بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَ‌- 232/ بقره) و (ما هُمْ‌ بِبالِغِيهِ‌-


[1] اكثر لغت نويسان و صاحبان كتب معرّبات از قول ابو عبيده نقل كردند« ممّا دخل فى كلام العرب من كلام فارسى المسح تسميه العرب البلاس، و اهل المدينة يسمّون المسح بلاسا و هو فارسى معرب» از كلماتى كه از زبان فارسى و عربى است واژه مسح- است كه عربها آن را بلاس نامند و اهالى مدينه نيز مسح را بلاس گويند كه فارسى و معرب است سپس جواليقى اضافه مى‌كند كه فروشنده بلاس را- بلّاس- گويند و شعرى هم از راجز مى‌آورد، ابن منظور از قول ابو اسحق صابى نقل مى‌كند كه بلاس صرف نمى‌شود زيرا عربى نيست و معرفه است، ثعالبى هم ابليس را در رديف نامهائيكه عربى است و فارسى بودن بيشتر آنها مشكل است ذكر مى‌كند، ابن دريد مى‌گويد: اعراب از قديم بكار مى‌بردند، فيروز آبادى مى‌نويسد بلاس بر وزن سحاب، گليم را گويند جمعش بلوس و فروشنده‌اش را- بلّاس- بر وزن شدّاد گويند اين واژه معرب پلاس است، جوهرى مى‌گويد- ابليس- يعنى از رحمت خداى مأيوس شد و از اين فعل نام ابليس كه نام اصليش عزازيل است مشتّق شده.( لس 2/ 29- المعرب ص 46- ق فيروز آبادى- جمهره 1/ 288- فقه اللّغه ص 482- مجمع ج 4- صحاح جوهرى).

نام کتاب : ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن نویسنده : راغب اصفهانى، حسين بن محمد    جلد : 1  صفحه : 307
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست