اثر آن است كه پوست شتر را هم- بَلَد- يعنى اثر و نشانه شتر، گفتهاند و جمعش- أَبْلَاد- است.
شاعر گويد:
«و
فى النّجوم كلوم ذات أبلاد»
(در پيكر ستارگان جراحاتى است كه آثارش
پيداست). أَبْلَدَ الرّجل- آن مرد شهروند شد،
مثل- أنجد و أتهم يعنى (در نجد و بيابان سكنى گزيد).
بَلَدَ- يعنى در بلد و شهرى ساكن شد و اگر كسى
از وطنش دور و سرگردان باشد و در بلدى ديگر ساكن شود مىگويند- بَلِدَ فى أمره- و
أَبْلَدَ و تَبَلَّدَ.
شاعر گويد:
«
لابدّ للمحزون أن يتبلّدا.
(هر محزون و غمبارى ناگزير است جايى ساكن شود).
بخاطر زياد بودن بلادت و كودنى در كسى كه سبكسر و سبك مايه، و خودسر
است او را- رجل أَبْلَد، يعنى مرد خرفت و كودن، گويند كه فقط
درشت هيكل و عظيم جثّه است.
آيه (وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ
نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً- 58/ اعراف). كنايه از دو نفس و دو جان پاك و نجس است كه در اين آيه
زنان خوب به زمينهاى بارور و زنان بد، به زمينهاى بىثمر تمثيل آورده است. (نكد،
يعنى زشت و بدخو).
بلس
: الإبلاس اندوه و غمى كه در اثر شدّت
و سختى به انسان روى مىآورد، فعلش- أَبْلَسَ- است كه واژه- إبليس- از آن مشتق شده است، خداى عزّ و جلّ فرمايد: (وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ
يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ- 12/ روم) (در قيام قيامت و
دنياى باز پسين، مجرمين و بزه كاران بسختى اندوهگين و مأيوسند).
و آيات (أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ- 44/ انعام) و (وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ
قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ- 49/ روم) مبلسون در اين
آيات بمعنى نااميد است، چون كسى كه غمزده و گرفتار است بيشتر سكوت دارد تا آنجا كه
قصد و هدف خود را