گفتهاند: سايهاى است از يحموم كه اصلش دود بسيار سياه است، و
ناميدن اين دود بسيار ساده به- يحموم- يا از اين جهت است كه حرارتش زياد است
چنانكه خداوند در آيه بعد تفسيرش كرده كه (لا بارِدٍ وَ لا
كَرِيمٍ- 44/ واقعه) و يا به اين جهت كه تصوّر سياهى و سوختگى چيزى در آن
است.
أسود- يا رنگ سياه را هم- يحموم- گويند كه از واژه الحمة، يعنى آتش
نيم سوخته و ذغال گرفته شده و در آيه زير بآن معنى اشاره شده است، كه:
مرگ هم به حِمَام-
تعبير شده است چنانكه مىگويند- حُمَ كذا- يعنى عمرش پايان يافت و درگذشت.
تب هم بلحاظ اينكه حرارت زياد در آن هست-
حُمَّى- ناميده شد، در اين سخن پيامبر 6 كه:
«الحمّى من قيح جهنّم».
يعنى: تب از اثرات چركين دوزخ است. و يا اينكه واژه حمّى- يا تب،
بخاطر اين است كه عرق گرم يعنى حميم در بدن پديد مىآورد يا اينكه در تب و حمّى
نشانههاى مرگ وجود دارد چنانكه گفتهاند الحمّى بريد
الموت- تب پيك مرگ است و يا:
الحمّى باب الموت- تب آستانه مرگ است، تب در
بدن حيوان- حمام- ناميده شده زيرا گفتهاند كمتر حيوانى است كه از تب شديد بمرگ
نرسد و بهبودى يابد.
حَمَّمَ الفرخُ- وقتى است كه پوست جوجه سياه است
(پر سياه در آورد).
حَمَّمَ وجهه- موى چهرهاش سياه شد كه هر دو
اصطلاح از واژه- حَمَمَة يعنى ذغال نمىسوزد گرفته شده و امّا
حمحمت الفرس- اسم صوت براى شيهه اسب است كه از ريشه اين واژه نيست.
حمد
: الحَمْدُ للّه تعالى- يعنى ثنا و
ستايش بر اساس فضيلت و معرفت براى