: خداى تعالى گويد: (لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَ- 40/ غافر).
و (بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ-
10/ احزاب).
حناجر- جمع- حَنْجَرَة- است يعنى سر حلقوم يا بن زبان و ميان سرخ گلو است.
حنذ
: خداى تعالى گويد: (أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ- 69/ هود) يعنى گوسالهاى كه ميان دو
سنگ داغ، سرخ و كباب شده (مربوط به پذيرايى ابراهيم (ع) از ميهمانان پروردگار خويش
است كه پس از اداى سلام مىگويد- (فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ
بِعِجْلٍ حَنِيذٍ 69/ هود).
گوشت گوسالهاى را براى اينكه لزجى و ليزيش برود بر سنگ داغ بريان
مىكنند و مىنهند و لذا مىگويند:
حَنَذْتُ الفرس- كه دو سه گشت و دور،
اسب را مىگردانى سپس بر پشتش نمد زين مىنهى و در آفتابش مىبندى تا عرق كند و آن
اسب را مَحْنُوذ و
حَنِيذ گويند.
حَنَذَتْنَا الشّمس- خورشيد ما را خيس
عرق كرد و چون- حنذ- به معنى بيرون آمدن تدريجى آب از بدن است لذا مىگويند:
أَحْنِذْ- يعنى كم كم و قطره قطره به آن نوشابه
اضافه كن، مثل قطره قطره خارج شدن عرق از بدن.
حَنِيذ اسبى است كه عرق كرده.
حنف
: الحَنَف، برگشتن از گمراهى به
استقامت و راه مستقيم.
الجنف- بر خلاف آن است يعنى برگشتن از راه راست به گمراهى.
حَنِيف- ميل كننده به هدايت و راه راست.
خداى عزّ و جلّ گويد: (قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً- 120/ نحل) و (حَنِيفاً مُسْلِماً- 67/ عمران).
جمع حنيف- حُنَفَاء-
است و آيه (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ حُنَفاءَ لِلَّهِ[1] 30 و 31 حج).
تَحَنَّفَ فلان يعنى قصد و اراده راه
راست و حق نمود.
أَحْنَف- هم كسى است كه دو پايش نامتعادل است.
حنيف- اعراب قبل از اسلام هر كسى را كه زيارت
حج مىرفت و ختنه مىشد
[1] شيخ طريحى مىنويسد: الحنيف، المسلم، لأنّه يحنف اى تحرّى
الدّين المستقيم: حنيف همان. مسلمان است زيرا از بتان دورى كرده و قصد و اراده دين
مستقيم نموده، و از همين معنى است كه گفتهاند: دين محمّد حنيف اى مستقيم لا عوج
فيه، يعنى دينى كه پيامبر6 ابلاغ كرده است پاك، و مستقيم و بدون گمراهى و كجى
است.
اعراب به كسى حنيف مىگفتند كه بر آئين ابراهيم بوده و
پيامبر6 فرمود:
« بعثت بالحنيفة السّمحة السّهلة» يعنى بر دين مستقيمى كه از
باطل به حقّ مىرساند و سماحت و سهولت يعنى گذشت و آسان گيرى در آن هست مبعوث شدم.
حنفاء هم مسلمين و مؤمنين هستند كه به تمام پيامبران همچون
مسلمانان ايمان دارند و از همه اديان به سوى اسلام مىگرائيدند و در حديث قدسى
آمده است كه:
« خلقت عبادى حنفاء» يعنى بندگانم را آماده براى پذيرش حقّ
آفريدم و اين همان معنى« كلّ مولود يولد على الفطره» است.
ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى صاحب تفسير تبيان مىنويسد:
حنيف مسلمانى است كه به سوى قبله( بيت الحرام) روى مىآورد
و( كانَ حَنِيفاً
مُسْلِماً- 67/ عمران).
و گفتهاند هر كسى كه به امر خداى اسلام مىآورد و آن را
مىپذيرد و در چيز ديگرى غير از اسلام تمايل ندارد حنيف است.
در دايره المعارف اسلامى پس از بحث مفصّل ريشهاى و تاريخى،
واژه حنيف چنين نوشته شده: و يمكن ان ترجح ان كلمة حنيف كانت حتّى قبل عهده تدلّ
على القوم الّذين رفضوا النّصرانيّة و اليهوديّة:
يعنى: نظرى كه ممكن است ترجيح دهيم اين است كه واژه حنيف در
گذشتههاى دور بر كسانى كه نصرانيّت و يهوديّت را ردّ مىكردند دلالت مىكرده و از
آئين اوليّه حنيفيّه كه به فطرت نزديكتر و وسيعتر بوده متأثّر شدهاند. ابو الحسن
علىّ بن حسين مسعودى صاحب تاريخ مروج الذّهب در كتاب التّنبية و الاشراف مىنويسد
قبل از نصرانيّت و دين مسيح صابئين را حنفاء مىگفتند و چهل زمامدار داشتند و آنها
از روميان هستند كه قبل از ظهور حضرت عيسى بر دين حنيف بودند.« الصّابئون المسمّون
بالحنفاء قبل النّصرانيّة» و هذه كلمه سريانيّة عرّبت و انّما هى حنيفوا- يعنى:
واژه حنيف سريانى است كه معرب شده. اكثر لغت نويسان نيز از قول ابو زيد انصارى نقل
كردهاند كه- الحنيف: المستقيم، و شعر زير را استشهاد كردهاند: