اجتماعى، محدوديتهايى را پيشاپيش پذيرفته و بر آن گردن نهاده است
و از سوى ديگر عوامل طبيعى بسيارى هستند كه بر سر راه انتخاب و آزادى انسان، موانع
بسيارى را به وجود مىآورند كه گذر از آنها نه تنها آسان نيست كه گاه غير ممكن
است؛
2. بخشى از آزادىها با اصول پذيرفتهشده در جامعه و ارزشهايى كه
افراد و جامعه به دليل عرف و فرهنگ عمومى و يا مذهب و اخلاق براى آن پايبندند،
انطباق نداشته و بهطور آزاد كنار گذارده مىشوند، هرچند قبول محروميت از برخى از
آزادىها بر اساس انديشه، اعتقاد، فرهنگ و مذهب كه از مبانى اختيارى تفكر بشرى
هستند، خود دليل آزادى است، اما به هر حال در اين مجال برخى از آزادىها كنار
گذارده مىشوند؛
3. بايد به آن بخشى از آزادىها كه به دلايل مختلف مطلوب نيستند،
نيز توجه كرد. انسان در بسيارى از عرصهها به صورت خودسانسورى عمل مىكند و طبع و
تمايلات و انگيزههاى زيادى در تحميل عدم استفاده از آزادىها در خود احساس مىكند؛
4. آزادى، ريشه در فطرت و نهاد بشر دارد و مقولههاى تكوينى و غير
قابل نفى و اثبات است. اين مرحله از آزادى با آزادى به مفهوم حقوقى و سياسى متفاوت
است. هرچند اولى مبناى دومى است، اما از نظر ريشه و مفهوم متفاوتند؛
5. بحثهاى فلسفى و سياسى در زمينۀ آزادىهاى اساسى بيشتر در
بعد منفى است، به اين معنا كه آزادىخواهان همواره با موانع آزادى مىجنگند و طالب
برداشتن اين موانع در جامعه هستند. به عبارت ديگر آزادى به مفهوم عكسالعملى مورد
نظر آنهاست.
بنابراين، پيشفرض بحث آزادى، وجود موانع بالقوه يا بالفعل است و
اين موانع به سه صورت در جامعه خودنمايى مىكند:
الف - موانعى كه از قانون پديد مىآيد و آزادى در اين مورد به
معناى آن است كه محدوديتها و موانع قانونى بايد از سر راه زندگى اجتماعى افراد
برداشته شود؛
ب - محدوديتهايى كه از عوامل فشار اجتماعى به وجود مىآيد و مفهوم
آزادى در اين مورد آن است كه اين عوامل به نحوى خنثى شود و چنين محدوديتهايى در
زندگى اجتماعى افراد وجود نداشته باشند؛
ج - سلب آزادى كه از اعمال قدرت سياسى حاكم و دولت ناشى مىشود و
گروههاى سياسى و يا ملت مىخواهند با وجود اقتدار دولت از موانعى كه بر سر آزادى
آنها به وجود آمده، بگذرند؛
6. ديدگاهها در زمينۀ ماهيت آزادى كه آيا مطلوب بالذات و
خود هدف است و يا وسيلهاى براى نيل به اهداف و مقاصد ديگر، يكسان نيست؛
فرض دوم با اعطاى آزادى توسط اقتدار حاكم و حتى مستبدان نيز تأمين
مىشود و افراد از راه كسب آزادى اعطايى به نتايج مطلوب خود مىرسند. اما در فرض
اول، هدف از آزادى با اعطاى آزادى توسط ديگران تأمين نمىشود؛
7. حق آزادى از عامل اجتماعى نشأت مىگيرد و يا عامل درونى و
انسانى دارد؛
8. هدف و انگيزۀ بعثت انبيا در منطق اسلام بازگرداندن آزادىها
به انسانهاست. قرآن از اسارت انسان به «ولايت غير خدا» تعبير مىكند (و لا تتخذوا
اولياء من دون اللهأَنْ عَبَّدْتَ
بَنِي إِسْرٰائِيلَ) (1) و همۀ قدرتهايى كه انسانها را به
قبول ولايت خود وادار مىكنند را مدعيان خدايى و آزادى انسان را در برابر آنها،
كفر ورزيدن به آنها مىداند. (وَ قَدْ أُمِرُوا
أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ»). (2)
اين اصل به صراحت در نصوص اسلامى بيان شده. (3) و با اين عبارت
مورد تأكيد قرارگرفته است: «و لا تكن عبد غيراك، و قد جعلك الله حرا»؛ (4)
9. بسيارى از متفكران و نظريهپردازان غرب از مقولهاى به نام
«مرزهاى گوناگون» در تفسير آزادى ايده آل سخن گفتهاند كه اين مرزها عرصۀ
عمل مشروع يك فرد را مشخص مىكند و بدون رعايت ديگرى نمىتوان از آن عبور كرد.
آزادىها هنگامى به صورت يك حق متجلى مىشوند كه صاحبان آنها،
افراد مستقل از جامعه باشند و بىگمان دنبال كردن مقاصد شخصى تا جايى امكانپذير
است كه به مداخله در حق ديگران نينجامد؛
10. بارزترين تجلى آزادى در جامعه چيست؟ آيا حق رأى را مىتوان
مظهر تمامنماى آزادى دانست؟ حق رأى در نهايت به اصل اكثريت آرا و حاكميت اكثريت
بر اقليت منتهى مىشود و خود، فاجعۀ دموكراسى را به بار مىآورد و حكومت
انتخابى سرانجام با حكومت زور پيوند مىخورد؛
11. برخى بر اين تصورند كه آزادى به عنوان يك مقولۀ سياسى،
برآمده از عنوان «اصالت فرد» در جامعهشناسى است و نزاع قديمى اصالت فرد و اصالت
جمع از تقابل دو نظريه افلاطون و ارسطو پا گرفته است و امروز نيز تقابل اين دو
نظريه، متفكران را به دو سوى متفاوت قانونمدارى و ليبراليزم كشانده است (5)
نظريۀ اصالت فرد در سدههاى هفدهم و هيجدهم (م)، منشأ بروز مكتب حقوق طبيعى
شد و بر اين اساس، حقوق عمومى و آزادىها از قلمرو مسائل جامعه خارج شد و به عنوان
عامل پشت پرده و مبناى تفكر اجتماعى تلقى شد.
در انديشۀ اصالت فرد به جز حقوق ذاتى افراد، حقوق ديگرى تحت
عنوان حقوق اجتماعى وجود ندارد و اگر حقوقى در قوانين پيشبينى شود در كل به حقوق
ذاتى و اساسى افراد متعلق است.
نظريۀ حقوق طبيعى هرچند قادر به توجيه و تفسير همۀ
حقوق فردى و اجتماعى نيست، اما بر غير قابل سلب بودن حقوقى مانند حق حيات، آزادى و
مالكيت اصرار مىورزد.
12. تعبير ديگرى از آزادى را در مقولۀ سياسى جامعۀ باز
مىيابيم، جامعۀ باز بنابر تعريف بنيانگذار آن (6) عبارت از جامعهاى است كه
در آن رقابتها تا سرحد كسب جايگاهها ادامه دارد و سرانجام به قول نويسنده،
جامعۀ باز و دشمنانش اين جامعۀ باز به جامعهاى عارى از خصلت اجتماعى
مىرسد كه آدميان به جاى روبهرو شدن با يكديگر روابط خود را با نامۀ ماشين
شده، تلگرام (اينترنت) و در اتومبيلهاى دربسته انجام مىدهند و حتى به تلقيح
مصنوعى پناه مىبرند؛ (7)
13. «همۀ انسانها آزاد آفريده شدهاند» اين سخن را نصوص
اسلامى و نيز در اعلاميههاى جهانى و از جمله در اعلاميه استقلال آمريكا بهوضوح
مىبينيم، اما اگر اين اصل مشترك و قابلقبول همگان است، چرا در يك تحليل نتيجه آن
دولت امامت است و در تحليل ديگر دموكراسى به مفهوم حكومت انتخابى لاييك و در