responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه سیاسی نویسنده : عمید زنجانی، عباسعلی    جلد : 1  صفحه : 664

اگر گماردن حاجب مانع دسترسى ارباب رجوع به قاضى شود و از اين باب متضرر گردند، حرام خواهد بود. (3 و 4)

منابع

1 - مبسوط در ترمينولوژى 1604/3؛ 2 - المبسوط 8 / 87؛ جواهر الكلام 79/40-80؛ 3 - ايضاح الفوائد 310/4؛ اسس القضاء و الشهاده / 69؛ فرهنگ فقه 594/3، 4 - فقه سياسى 521/7.

حاكم

حاكم (Sovereign) ، اسم فاعل از حكم است و در لغت به معناى فرمانده، فرمانروا، فرماندار، قاضى و داور آمده است. (1)

حكومت واسعه‌اى بين رعايا و هيأت حاكمه است و وظيفۀ اجراى قانون و حفظ آزادى‌هاى سياسى و مدنى را بر عهده مى‌گيرد. رييس حكومت، حاكم ناميده مى‌شود (2) روسو، اعمال صحيح قوه مجريه را «حكومت» و كسيكه عهده‌دار اين اداره است، را حاكم و زمامدار مى‌نامند. (3) حاكم يا به عبارتى صاحب حاكميت، مى‌تواند قوه مجريه را به دلخواه خود محدود كند يا آن را تغيير دهد يا آن را بازپس بگيرد. (4) هايز نيز بر اين عقيده است كه حاكميت به سبب پيمان‌شكنى رعايا و فرمانبران از حاكم ساقط نمى‌شود و هيچ يك از فرمانبران و اتباع نمى‌توانند به دستاويز پيمان‌شكنى، حاكميت را از دست حاكم ساقط بدانند و از تبعيت او سرپيچى كنند. هركارى كه حاكم مى‌كند، امكان ندارد از كار او آسيبى به اتباع برسد و نيز نبايد حاكم از سوى هيچ يك از اتباع و فرمانبران متهم به ستمگرى شود. حق حاكم است كه داور يا انتصاب كنندۀ همۀ داوران در خصوص عقايد و آيين‌ها باشد، چون اين داورى، لازمۀ صلح بوده و جلوى جنگ داخلى و اختلاف‌ها را مى‌گيرد. (5)

در اسلام، حاكم مطلق بر جامعه و جهان از آن خداست. حكومت بر جامعه و رهبرى آن، عطيۀ الهى است. همچنان كه به موجب آيۀ 124 سورۀ انعام، رتبۀ رسالت و پيامبرى را خداوند به افرادى لايق از نوع انسانى اعطا مى‌كند، رهبرى اجتماعى هم از جانب او به افراد شايسته، ارزانى مى‌شود. آيۀ 26 سوره عمران هم حاكى از اين معنى است: (قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِكَ اَلْمُلْكِ تُؤْتِي اَلْمُلْكَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْكَ مِمَّنْ تَشٰاءُ‌...) يعنى: «اى پيغمبر، بگو: بار خدايا، تو مالك هر نوع سلطه و قدرت رهبرى هستى. ملك را به هركس كه خواهى مى‌دهى و از هركس كه بخواهى مى‌ستانى». (6)

از ديدگاه اسلام، حاكم جامعه بايد نسبت به جامعۀ خويش نيتى پاك داشته و صفا و خلوص بر همۀ اعمال او حاكم شود، يعنى از رهبرى جامعه، جز مصالح آن جامعه را نخواهد در پى غرض‌هاى شخصى يا اجراى مقاصد اقوام ديگر نشود. (7) مهم‌ترين وظيفۀ حاكم جامعۀ اسلامى، حفظ حدود و ثغور كشور و رفع تجاوز دشمنان از شؤون مادى و معنوى ملت خويش است.

حاكم جامعه بايد از اوضاع سياسى ملل ديگر به نحوى وسيع، مطلع باشد و بر امور كلى كشور، احاطه تام و تمام حاصل كند. از وضع اقتصادى طبقات مختلف ملت خويش وقوف كامل داشته باشد. (8)

حاكم جامعه اسلامى نبايد به مطامع مالى آلوده شود، چون طمع به مال افراد ملت مايۀ اختلال در صفا و

نام کتاب : فقه سیاسی نویسنده : عمید زنجانی، عباسعلی    جلد : 1  صفحه : 664
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست