تكيهگاه يك ايدئولوژى و پايۀ ايمان قرار مىگيرد كه رنگ و
صبغۀ مذهبى داشته باشد. از مجموع مطالب مذكور نتيجه مىشود كه، يك جهانبينى
آنگاه مىتواند تكيهگاه يك ايدئولوژى قرار گيرد كه استحكام و وسعت تفكر فلسفى و
قدسى و حرمت مذهبى را داشته باشد. (2)
جهانبينى دينى در مقام شكار و گردآورى و نه داورى - بر علوم
اجتماعى مؤثر است اما خود، داستانى ديگر از منظرى متفاوت (نسبت به منظر علوم
تجربى) درباره عالم و آدم و نظامهاى جارى در آن به صورت يك نظام خودكفا مىسرايد،
وقايع را تبيين مىكند و با نظامهاى پيشنهادى خود به پيشبينى و كنترل پديدهها،
روندها و رفتارها مىپردازد، ولى تن به داورىهاى تجربى نمىسپارد و نسبت به
مشاهده هاى تجربى، مستقل و بىطرف است. (3)
منظور از جهت، عبارت از حيثيت و شخصيت اعتبارى است كه دولت به
عنوان حقيقت عينى و حقوقى از آن برخوردار مىشود.
دولت داراى شخصيت حقوقى است كه به اين لحاظ مىتواند اموالى را
مالك و اموالى را در اختيار و تصرف داشته باشد. فقها در اين خصوص به جاى شخصيت
حقوقى از عنوان «جهت» استفاده مىكنند.
دولت داراى جهات و حيثيات مختلفى است كه يكى از آنها جهتدار شدن
دولت و يا حق تصرف در اموال است. اين حيثيت و جهت دولت در تحليل نهايى به انسان
بازمىگردد.
منبع
فقه سياسى 161/4.
[ح]
حاجب
حاجب: نگهبان، دربان حاجب به معناى رييس تشريفات دربار آمده است.
او اوقات و رود و خروج دربار و رجوع به حضور سلطان را معين مىكرد
و در اسلام از زمان معاويه مقرر شد. در حكومت اتراك امراى بزرگ به سمت حاجبى نصب
مىشدند. او را پردهدار، اميربار، اميربار بيگ، هم خواندهاند. اعراب پردهدار را
معرب كردهاند و پردهدار (به فتح اول و ثالث) گفتهاند: چو پردهدار به شمشير مىزند همه را كسى مقيم
حريم حرم نخواهد ماند شغل حاجب را حجابت مىگفتند و گاه پروانگى مىخواندند، چنانكه معينالدين
پروانه، حاجب ارسلان چهارم (سلطنت 658 تا 664) و معاصر مولوى بود. در اصطلاحات
حقوق مدنى حاجب نوعى از موانع ارث است و ممنوع را محجوب گويند. حجب حالت وارثى است
كه به جهت بودن وارث ديگر ارث را تمام يا بهرى نبرد. (1)
حاجب به مناسبت در باب قضاء به كار رفته است.
بر قاضى هنگام نشستن بر مسند قضاوت، قرار دادن دربان براى خود مكروه
است، بلكه مستحب است محل قضاوت به گونهاى باشد كه ارباب رجوع به راحتى به قاضى
دسترسى داشته باشند (2) البته بنا بر تصريح برخى