پرستش غير خدا بينجامد، بهطور كاملا صريح بيانشده است.
قرآن با طرح اصل حاكميت الهى به معنى اختصاص حق قانونگذارى به
خداوند (إِنِ اَلْحُكْمُ
إِلاّٰ لِلّٰهِ أَمَرَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا
إِلاّٰ إِيّٰاهُ)، (1) «اين
نوع حاكميت را از بشر بطور مطلق حتى از انبيا نيز سلب كرده است: (مٰا كٰانَ لِبَشَرٍ
أَنْ يُؤْتِيَهُ اَللّٰهُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحُكْمَ
وَ اَلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّٰاسِ كُونُوا
عِبٰاداً لِي) (2) و در
حدود قانون خدا اطاعت از پيامبر و امامان را واجب شمرده است: (أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا
اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ) (3) و
حكومت بر اساس عدالت را وظيفۀ اين حاكمان قرار داده است: (وَ إِذٰا حَكَمْتُمْ
بَيْنَ اَلنّٰاسِ أَنْ تَحْكُمُوا
بِالْعَدْلِ) (4) و
حكومت هر نوع قانونى غير از قانون خدا و حاكميتى جز حاكميت مجريان قانون خدا را،
حكومت جاهلى مىداند: (أَ فَحُكْمَ
اَلْجٰاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ). (5) قرآن
حكومت صالحان را امامت مىنامد: (وَجَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً
يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا) (6) و
وظيفۀ عمده آن را هدايت افراد و جامعه در روند تكاملى انسانى معرفى مىكند؛
و رسيدن به امامت را حق مستضعفان و امامت مستضعفان را امر محتوم و نقطه نهايى حركت
سياسى جوامع بشرى مىشمارد: (وَ نُرِيدُ
أَنْ نَمُنَّ عَلَى اَلَّذِينَ اُسْتُضْعِفُوا فِي اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ
أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِينَ) و (7) ولى حكومت
را در هيچ مرحله از قلمروى آزادى و اختيار انسان خارج نمىكند: (لاٰ إِكْرٰاهَ فِي اَلدِّينِ) (8) و
انسان را حاكم برسرنوشت خويش و مختار در تعيين شيوه زندگى و آيندهاش مىشمارد: (إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ
مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا
مٰا بِأَنْفُسِهِمْ). (9) صدها
آيه در قران بطور مستقيم و غير مستقيم در مورد مسائل مختلف حكومت آمده كه هر كدام
مبين گوشهاى از مسائل سياسى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى و اعتقادى نظام سياسى اسلام
است.
قرآن در تصوير رسالت انبيا سخن را از درگيرى آنها با حاكمان وقت
آغاز مىكند و نفى سلطههاى استكبارى و طاغوتى را كه ناگزير ملازم با كسب قدرت
سياسى پس از رهايى تودۀ مردم از يوغ اسارت مستكبران و طاغوتيان است جزء
جدايىناپذير تاريخ زندگى انبيا قرار مىدهد.
اصولا رهانيدن خلق از اسارت بندگى قدرتمندان حاكم (10) و
اقامۀ قسط و عدل (11) در ميان انسانها از اهداف مهمى است كه قرآن براى
رسالت انبياء ذكر مىكند. واضح است كه اين دو هدف بدون حكومت صالح جايگزين
مستكبران، ظالمان، مفسدان و فاسقان قابل تحقق نيست.
نكتهاى كه نبايد از آن غفلت ورزيد، اين است كه حكومت و قدرت سياسى
براى انبياء هرگز هدف نبوده است و قرآن مسائل حكومت را تنها به عنوان يك وسيله
براى رسيدن به سه هدف اساسى مطرح مىكنند:
1. رهانيدن انسانها از اسارت هاى تحميل شده از طرف مستكبرين و
طواغيت؛ (12)
2. اقامه قسط و عدل و احقاق حقوق در موارد اختلاف؛ (13)
3. هدايت انسانها بهطور فردى و جمعى به سوى خدا. (14 و 15)