مىتواند مصالح و منافع و
احيانا موجوديت ملتها را دستخوش تغيير و تحول قرار دهد، ضرورت عقلى و منطقى و
حياتى پذيرش تعهدات و قبول قراردادهاى بين المللى را به خوبى روشن و مدلل مىكند.
واضح است كه توسل به زور و
قدرت براى حفظ مصالح ملى و دستيابى به منافع مطلوب در هر شرايطى امكانپذير نيست،
و اگر ما از مشكلات اصل تحصيل قدرت و اعمال آن صرفنظر كنيم، نمىتوانيم اين سنت و
واقعيت را ناديده بگيريم كه هر قدرتى سرانجام باقدرت ديگرى در هم كوبيده مىشود.
از اين رو گرايش به تعهدات و
قبول قراردادهاى بين المللى را مىتوان به عنوان بهترين راه حفظ مصالح و حقوق و
منافع ملتها و ضرورتى كه عقل و منطق در زندگى بين المللى انسانها آن را ايجاب مىكند،
به شمار آورد.
به علاوه اصولا صلح و
همزيستى، خود از مقدسترين آرمانهاى بشرى و بى شك از خواستهاى انكارناپذير فكرى
و حياتى انسانى است، و براى برقرارى و پايدارى صلح و همزيستى، هيچ عامل و وسيلهاى
مؤثرتر و عميقتر و عملىتر از اصل پذيرش تعهدات و قبول انعقاد قراردادهاى بين
المللى نميتوان يافت.
قراردادهاى بين المللى بهترين
مرز حقوق و منافع ملتها و نيرومندترين ضامن استقرار و بقاى صلح، و مؤثرترين عامل
تفاهم و توافق در زندگى جامعه بزرگ بشرى است.
بديهى است صلح در شرايطى مىتواند
به صورت الزامى و حقوقى بر روابط ملتها بال و پر بگستراند كه از راه عهد و پيمان
تا ژرفاى جان و احساسات معنوى انسانها ريشه دوانيده و مانند ساير مسئوليتهاى
معنوى يا اصول اخلاقى و خواستهاى فطرى ملتها پيوندى عميق پيدا كند. آرى به جرأت
مىتوان گفت تا ملتها مطامع و جاهطلبىها و سودجويى هاى خود را در چارچوب تعهد و
پيمان محدود نكنند بشريت هرگز روى صلح نخواهد ديد.
به طور معمول در بحثهاى
حقوقى، اصل «عرف و عادات بين المللى» و «حقوق موضوعه» را در رديف قراردادهاى بين
المللى به عنوان منابع سهگانه حقوق بين المللى مورد بحث قرار مىدهند.
شايد به نظر حقوقدانان، علل و
جهاتى براى تكثير منابع حقوقى وجود داشته باشد، ولى آنچه كه با تعمق در ماهيت اصول
مزبور مىتوان قطعى تلقى كرد، وحدت منبع و سرچشمۀ حقوق بينالملل و بازگشت اصول
مذكور بر اصل واحد است، و اين اصل اساسى، چيزى جز همان تعهد و قرارداد نمىتواند باشد.
اگر درباره ريشۀ عرف و عادات
بين المللى و عوامل بنيان گيرى و رواج آن دقيق شويم، نخستين شكل عرف و عادت مزبور را
به صورت قراردادى محدود كه افراد و يا گروههاى معدودى خود را به مراعات آن متعهد كردهاند،
خواهيم يافت، كه به تدريج گروههاى ديگرى به جهت اشتراك در منافع و يا نيازى كه
نسبت به آن قرارداد در روابط خود احساس كردهاند، به مراعات آن گردن نهاده و
تعهدهاى بعدى نيز خواهناخواه روى همين اصل بر دامنۀ نفوذ قراردادهاى مزبور افزوده
و سرانجام همين قراردادها به صورت عرف و عادت بين المللى در آمده است.
پذيرش قواعد مبنى بر عرف و
عادات، بين المللى به جهت يك تعهد ضمنى و التزام به آنچه كه اكثريت بدان ملتزم شدهاند
- خواه ناخواه - گريبانگير ملتهاى ديگر مىشود و مانند ساير اصول اخلاقى و ديگر
شؤون