نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 151
سپس در برابر امام جواد (ع) نشست و صيحهاى بركشيد كه
تمامى ساكنان خانه گردش جمع شدند و شرع كرد به خوانندگى و نوازندگى. ساعتى چنين كرد؛
ولى حضرت جواد (ع) سر را به زير انداخته، نه به او و نه به چپ و راست توجّه نمىكرد.
سپس سر برداشت و خطاب به آن مرد گستاخ فرمود:
«اى ريش دراز از خدا بترس!»
عَود و بَرْبَط از دست «مُخارَق» بر زمين افتاد و دستش
از كار افتاد و تا زمانى كه مرد چنين بود.
وقتى مأمون از حال او پرسيد، گفت: «هنگامى كه ابوجعفر
بر سرم فرياد كشيد آنچنان ترسيدم كه هرگز بهبود نمىيابم». [1]
متهم كردن امام (ع)
خليفه عباسى با آن همه شكست در حيلههايش عليه امام جواد
(ع) باز به فكر توطئهاى ديگر براى شكستن شخصيت آن حضرت بود. اين بار تصميم گرفت امام
جواد (ع) را نزد شيعيان به صورتى ناخوشايند و سبك وبىپروا از ارتكاب محرمات معرّفى
كند. از اين رو به «ابن ابى دُؤاد» گفت:
شيعيان چه خواهند كرد اگر ما ابوجعفر را در حالت مستى
و در حالى كه خود را به عطر «خَلُوق» آلوده كرده به سوى آنان بيرون بريم؟»
«ابن ابى دؤاد» اين مطلب را با برخى از دوستانش در ميان
گذاشت و از نتيجه آن پرسيد؟ به او گفته شد: اثرى بر شيعيان ندارد؛ زيرا آنان معتقدند
كه خداوند در هر زمان و در هر حالى حجّتى در روى زمين دارد كه به وسيله او بر بندگانش
اتمام حجت مىكند و هر گاه در زمان چنين حجتى كسى از نظر بزرگوارى و نسب خانوادگى در
رديف او باشد، گوياترين دليل حجّت خدا بودن او آن است كه وى از ميان همه بستگانش مورد
تعرّض حكومت قرار گيرد.
[1] - كافى، ج 1، ص
413-414، مناقب، ج 4، ص
396 و بحار الانوار، ج 50، ص 62
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 151