responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 124

ابن بانه

عمر بن محمد بن سلیمان بن راشد، مولای یوسف بن عمر ثقفی (امیر عراق) یکی از آوازه خوانان و خنیاگران برجسته و خوش صدا بود. مادربزرگش بانه نام داشت و او به ابن بانه شهرت یافت. او جزو پیشکسوتان این هنر شمرده می شد. از ندیمان خلفا به ویژه از مقربان المتوکل علی الله بود. این هنر را از اسحاق موصلی و دیگران فراگرفت. ابتکاراتی در آوازه خوانی به کار بست که گویای چیره دستی او در این رشته است.(2)

قاسم بن سیّار

ابومحمد، قاسم بن محمد بن قاسم بن محمد بن سیار، از اهالی قرطبه بود. جدش غلام ولید بن عبدالملک بود. او به مصر مسافرت کرد و از دانش ابن عبدالحکم، مزنی، حارث بن مسکین و... بهره های علمی برد و از محضر آنان کسب فیض کرد. برای آموختن فقه، ملازم ابن عبدالحکم شد. او به استدلال و تعقل و ترک تقلید و پذیرش اقوال بدون استدلال، معتقد بود و به مذهب شافعی تمایل داشت.

ابن فرضی درباره اش می گوید: «در اندلس مانند او در دقت نظر و قوت استدلال و نیک اندیشی یافت نشد.» ابن عبدالحکم درباره اش می گوید: «از اندلس داناتر از قاسم بن محمد نزد ما نیامده است.» او معروف به بیّانی منسوب به بیّانه (Baena) از توابع قرطبه است. کتاب الایضاح در رد بر مقلدان، از آثار اوست. او سرپرست و مسئول اسناد امیر محمد بن عبدالرحمان در دوره زمامداری اش بود.(3)

الموفق عباسی

ابواحمد، طلحة بن جعفر (المتوکل علی الله) ابن محمد (المعتصم بالله) ابن هارون الرشید برادر احمد (المعتمدعلی الله) خلیفه عباسی و پدر احمد (المعتضدبالله) خلیفه دیگر عباسی بود. مادرش امولد بود و سحر نام داشت. اسماً به خلافت نرسید، ولی عملا خلیفه بود. برادرش معتمد از قدرت کناره گرفت و او به رتق و فتق امور خلافت پرداخت، یورش های آزمندان را درهم شکست و آتش قیام زنگیان را فرونشاند و رهبرشان را کشت و به الناصرلدین الله ملقب شد. برادرش معتمد، او را ولی عهد کرده، لقب الموفق بالله بدو داد. او بر تمام ارکان خلافت دست انداخت و برادرش را که خلیفه بود در تنگنا گذاشت، لذا برادرش از ابن طولون یاری خواست و او به مصر دعوتش کرد.

هنگامی که برای رفتن به مصر از موصل می گذشت، اسحاق بن کنداج امیر موصل مانع او شده، وی را به بغداد بازگرداند. برادرش الموفق او را محجور کرد؛ تا حدی که امکان به دست آوردن کمترین پولی را نداشت. الموفق شش ماه پیش از برادرش معتمد درگذشت. الموفق مردی خردمند، کاردان و چاره ساز بود. در حالی که قضات همراه او بودند، برای دادخواهی مردم بارعام می داد و برای رسیدگی به مظالم می نشست و داد مظلوم را از ظالم می گرفت.

او با ادبیات، نسب شناسی و فقه آشنا بود. در جنگ و امور دیگر، موضع گیری هایِ ستوده و خردمندانه ای داشت. در دوراندیشی، هوشمندی و رأی و نظر، به منصور عباسی تشبیه می شد.همه خلفایی که پس از او آمدند، از نسل او بودند. او در 46 سالگی درگذشت. او بود که قیام زنگیان را ـ که پانزده سال به طول انجامیده بود ـ سرکوب کرد.

بحتری طی قصیده ای او را ستود و از موضع او برابر قیام زنگیان ستایش کرد. مطلع آن قصیده چنین است:

«روزگار را ستمی پایدار است که از بین نمی رود و فرمانی است که هماره با کژی و نادرستی همراه است.»

در بخشی از این قصیده می گوید:

«صاحب الزنج (رهبر زنگیان) براثر غفلت و سرمستی از غرور، ندانست که الموفق صیاد اوست و او را از پا در خواهد آورد.

به نیرومندی و جان سختی آن ملعون کسی ندیدم؛ علی رغم حوادثی که او را به کام خود می کشیدند، هم چنان پابرجا بود.»

تا آن که می گوید: «اگر اسلام را یاوری باشد که آن را از گزند حفظ کند و همواره پاسدار آن باشد، آن تویی ای ناصرالاسلام!

تو امیرالمؤمنین را از هر کوششی بی نیاز کردی و خودت کارساز و حلاّل مشکلات شدی و پیش تر نیز آن جا که مصلحان از کار بازمی ماندند، تو پیش آمدی و خلأها را پُر کردی.

به خون خواهی دین برخاستی و دوباره انتقام آن را گرفتی و دستانت پیروز شدند و دشمنی که در پی او بودی نتوانست از چنگت بگریزد.»

هنگامی که الموفق درگذشت، یکی از شاعران درباره اش این گونه سرود:

«هنگامی که زیر سایبان سلطنت قرار گرفت و قدرت را به چنگ آورد و کارها براو راست آمد، سخنش روا و فرمانش لازم الاجرا شد.

مرگ مُقدَّرش او را ربود؛ آری! سرنوشت با مردم چنین می کند.»(4)

پی نوشت ها:

[1] پنج شنبه اول محرم سال 278 = پانزدهم آوریل سال 891؛ شنبه 26 رمضان سال 278 = اول ژانویه سال 892.

[2] وفیات الاعیان، ج 3، ص 479؛ الاغانی، ج 15، ص 211.

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 124
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست