responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 133

«ای برادر! عهد آن دیدار کجاست؟ و کجاست آن صفایی که میان ما بود؟

کجاست آن شاهد صدقی که از این دوستیِ مخلصانه و برادرانه سخن بگوید؟

خواسته های کوچکم دیدار رویت را از من نهان کرد و تو مرا واگذاشتی.

حال آن که من بدبخت نبودم و به یاران گمان ناروا نداشتم.»

آن گاه ابن رومی توانایی و تسلط او را در شطرنج بازی چنین وصف می کند:

«با مهارتی حیرت انگیز، شاه را مات می کنی و با کشتنی سخت، او را از میان برمی داری.

بدون این که به صفحه شطرنج بنگری و یا به رقیبان روی آوری.

در حقیقت، تو در حالی که پشت به صفحه شطرنج داری، آن را با قلبی سرشار از تیزهوشی و روشنی می نگری و برصحنه إشراف داری.

ما کسی جز تو ندیدیم که رو می گرداند؛ در حالی که دلاوران عرصه نبرد را از پای افکنده باشد.

آری! قلب روشن و هوشیار برای آن که سر به زیر افکنده است، چونان چشمی است که از پسِ سر می نگرد.»

آن گاه ابن رومی به سرزنش دوستش بازمی گردد و او را به سبب برنیاوردن خواسته اش و ندیده گرفتن حق دوستی قدیم نکوهش می کند:

«ای ابوالقاسمی که هیچ نکته صریح و مبهمی از نظرش پنهان نمی ماند و نهانی ها را درک می کند!

آیا آنچه را آشکار ذکر کردم، برایت گنگ است و از مسائل پیچیده به شمار می رود؟!

آن گاه نیز فراموش می کنی که من دوستی کمیاب و بی مانند هستم و دوستی مانند من و به ارزشمندی من کمتر به دست می آید؟!

نه! به خدا قسم چنین نیست؛ بلکه خود را در شب مهتابی، در حالی که خوب می بینی، به شب کوری زده ای.

یا در حقیقت، نسبت به حق، خود را در روز روشن به کوری زده ای و حال آن که بینا هستی.

همگام با روزگار ـ که حق مرا غصب کرد و به لئیمان داد، حقوق مرا غصب کرده، به من ستم روا می داری.

خواسته ام برتو گران می آید و چون بار سنگینی جلوه گر می شود، لذا در برآوردن آن درنگ و سستی می کنی.

آری! این کار آسان است و بار آدمی را سبک می کند، ولی بسیار ناپسند است.

تو از کسانی بودی که با من ابراز دوستی می کردی، اما خواسته ام تو را خسته می کند و بر آوردن آن را به بعد موکول می کنی.»

سپس هم چنان به نکوهش دوستش ادامه می دهد و می گوید:

«خواسته ام زیر پا نهاده شد و برآورده نشد و به آن ستم شد؛ ناچار به خودت پناهنده شدم و دادم را از تو خواستم و آن را به دستان قضاوتگرت سپردم.

]هر چند[ داوری خداوند برای مردم از داوری پدران و مادران عادلانه تر است،

ولی ایمان و یقینِ (به این نکته) دچار بیماری شدید و پنهانی شده است.

اگر این بیماری برطرف می شد و یقین آدمی سلامت می یافت، هیچ خواهنده ای جز به خداوند و مالک آسمان ها روی نمی آورد.

اما دریغ! که رسیدن به این درجه، بسیار دشوار است و این مرتبه از مراتب والای اعتقاد پیامبران است.»

ابن رومی در تغزل و نسیب نیز قطعاتی دارد که از دلی شیفته و آباد به عشق حکایت می کند؛ قطعه ذیل از آن جمله است:

«او را در آغوش می گیرم، امّا جان و روانم هنوز مشتاق اوست. آیا نزدیکی ای بالاتر از در آغوش گرفتن هم هست؟

لبانش را می بوسم تا آتش درونم فروکش کند، اما برعکس، آتش عشق و حرارت درونم افزون تر می شود.

آری! آنچه لبانم می بوسند، برای فرونشاندن آتش عشقم کافی نیست.

گویا تشنگی قلبم را چیزی جز درهم آمیختن دو روح ما فرونمی نشاند و عطش آن را برطرف نمی کند.»

گویا ابن رومی زیبارویان را در رویگردانی از او معذور می دارد و در این باره می گوید:

«دلباخته دوشیزگان زیبا شدم؛ حال آن که چهره ام فقط به درد پارسایی می خورد.

تا در بیابان به عبادت خداوند بپردازد، مسجدهای جمعه و جماعت را شاهد نباشد.»

شخصی به نام میسرة بن حسّان سمری در عقاید ابن رومی تشکیک می کند و ابن رومی اتهامات او را چنین پاسخ می دهد:

«ای پسر حسان! در دیانت من و صحت آن تردید مکن و اسیر اوهام و پندارها مشو!

من به توحید و یگانگی خداوند ذوالجلال و نبوت و پیامبر و گفته های آن فرستاده امین معتقدم.

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 133
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست