responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 137

(سال 223ق) درگذشت و با متوکل بیعت شد، بحتری به عراق بازگشت و به فتح بن خاقان وزیر متوکل و خود متوکل پیوست و از آنان هدایا و بخشش هایی دریافت که از هیچ یک از خلفای پس از متوکل دریافت نکرد. هنگامی که آن دو کشته شدند، طی قصیده بسیار غرّایی آنان را مرثیه گفت و پس از آن، به منبج بازگشت. اندکی بعد به عراق آمد و منتصر، مستعین، معتز و مقتدر خلفای عباسی را ستود، اما از آنان طرفی نبست و چندان صله دریافت نکرد، لذا آنان را پس از برکناریشان، به سختی هجو کرد؛ هم چنان که دیگر امیران و حکام را پس از مدح، به زشتی هجو کرد. بدین جهت، او به کموفایی متهم شد.

او به شام بازگشت و در منبج اقامت گزید و در 78 سالگی درگذشت. ثروت بسیاری اندوخت و بسیار بخیل بود. اشعارش کلماتی شیرین و ترکیبی روان و سهل دارد. هنگام مدح، روان و زیبا می سرود و هنگام نکوهش، استوار می گفت و شعر را در این دو زمینه به خوبی به کار می گرفت و در وصف رؤیا و خواب و طبیعت و حالات، بسیار مسلط و دقیق بود. وصف، بر تمام فنون شعری او غلبه دارد و او در اشعارش بسیار کاخ ها و باغ ها را وصف می کند؛ وصف ایوان مدائن و برکه (استخر) متوکل، شاهد گویای این ادعا است. هم چنین بحتری در وصف رؤیاها ید طولایی داشت، تا آن جا که ابوعلی قالی درباره اش می گوید: «او یکی از بهترین شاعرانی است که درباره تخیل سخن گفته است تا آن که تعبیر «طیف البحتری» ]رؤیای بحتری[ در باره اش رایج شده است.» حصری قیروانی و آمِدی نیز درباره اش گفته اند.

می گویند: بحتری در آستانه مرگ وصیت کرد اشعار هجایی او را آتش بزنند و صاحب الاغانی معتقد بود که این کار باعث نابودی بهترین اشعارش می شد. با این حال، اشعار هجایی نه چندان کمی از او باقی مانده است که نشان می دهد او برای دست یابی به صله، از همان روش متداول استفاده می کرده است؛ یعنی کسانی را که مدیحه هایش را نمی پذیرفتند و به او صله نمی دارند، به سرودن اشعار هجایی تهدید می کرده است. او دیوان شعر و کتاب الحماسه به سبک ابوتمّام دارد.

بحتری در وصف بهار می گوید:

«بهار با زیبایی آزادانه و گردن فرازانه و خندان لب خرامید و به تو روی آورد؛ گویا می خواهد سخن بگوید.

نوروز نیز گلبرگ ها را که تا دیروز خواب بودند، در دل تیرگی از خواب بیدار کرد.

خنکی شبنم، گل ها را باز می کند؛ گویا سخنِ ناگفته و مکتوم را باز می گوید.

بهار لباس یکنواخت و زمستانی درختان را از تن آنان بیرون می کند و برآنان لباس های رنگارنگ می پوشاند.

آن چنان که درختان پس از آن که در حال احرام بودند و چشم ها را آزار می دادند، از احرام زمستانی خارج شده، با جلوه های گوناگون خود چشم ها را می نوازند.»

او در وصف برکه متوکل قصیده ذیل را می سراید:

«ای کسی که برکه زیبای خوش منظر و خانه های زیبارویانِ اطراف آن را دیده است!

کافی است بگویم این برکه در فضل و منزلت در درجه اول است و دریا پس از اوست.

گویا جنیانِ تحت امر سلیمان، ساختن آن را عهده دار شده، به دقت آن را ساخته، ظرافت های هنری را در آن رعایت کرده اند!

اگر بلقیس بر آن بگذرد، می گوید: گویا این همان صرح و آبگینه سلیمانی است!

امواجِ شتابانِ آب، چونان اسبان افسار گسیخته بدان جا فرو می ریزند.

آن چنان که می پنداری نقره سپید و مذاب از بوته ها در قالب ها ریخته می شود.

هنگام وزیدن باد صبا وسط استخر، آژنگ هایی مانند حلقه های زره ایجاد می شود و در همان حال، کناره برکه، آرام است.

تلألؤ خورشید در آن منعکس می شود و گویا آن را به خنده وامی دارد، و گویا بارش باران آن را با خود می گریاند.

شب که ستارگان می درخشند و در آن منعکس می شوند، می پنداری آسمان را کف استخر کاشته اند.

آن چنان این استخر ژرف و پهناور است که ماهیان محصور در آن، توان دست یابی به کف و اطراف آن را ندارند.»

بحتری در تغزل نیز اشعار نغزی دارد؛ از آن جمله است قطعه ذیل:

«در راه ـ اگر راه به کمکمان آید ـ زیبارویانی خورشیدوش به آرامی می خرامند.

و با دست پس می زنند و خود را نهان می کنند. در همان حال، دندان های پیشین و گونه های خود را به ما می نمایانند.

از دور و گاه گاه تبسم های آنان را می نگرم که از خلال آن، دندان های چون گل اقحوان (بابونه) آنان با هم یا جداجدا آشکار می شوند.

آنان رفتند و شب خیمه زد و ما تا بامداد هم چنان بیدار ماندیم.

و با دخترکی به زیبایی آهوان وحشی سر کردیم که نه به وصال تن می داد و نه ما را کاملا از خودش می راند؛ بلکه ما را میان امید ونومیدی

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 137
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست