نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 169
کسان بسیاری به این
نسبت معروف شدند؛ مانند: عدّی بن زید عبّادی.
عرب ها هر که تن به سلطه پادشاهی
دهد را «عابدِ» آن کس نام می نهند. و بدین سبب، به اهالی حیره
که تابع پادشاهان ایران بودند، «عُبّاد» می گفتند.
اسحاق بن حنین تألیفاتی
دارد؛ از جمله: کتاب فی صناعة المنطق؛ اختصار أقلیدس؛ آداب الفلاسفه و
نوادرهم؛ تاریخ الأطباء؛ أرسطو طالیس؛ کتاب فی الأغذیة؛
کتاب فی الأدویة المفرده و...(5).
راوندی
ابوالحسن (یا ابوالحسین)
احمد بن یحیی بن اسحاق راوندی، منسوب به «راوند» از
روستاهای کاشان، فیلسوفی بود که دم از الحاد می زد و
گفتوگوها و مناظراتی با علمای کلام انجام داد و آرای منحصر به
خود داشت که متکلمان، آنها را در کتاب های خود نقل کرده اند؛ از جمله: آن که
به تناسخ و حلول روح خداوند در امامان معتقد بود.
ابن عماد حنبلی، نویسنده
کتاب شذرات الذهب نقل می کند: پدر حسین یهودی بود و مدعی
مسلمانی شد.
ابن کثیر می گوید:
«حسین از زندیقان مشهور بود که سلطان درپی گرفتن او برآمد، و او
به اهواز گریخت و به ابن لاوی یهودی پناهنده شد و هنگام
اقامتش در آن جا، کتابی برایش نوشت و آن را الدامغ للقرآن نام نهاد.
ابن حجر عسقلانی می گوید:
«ابن راوندی، زندیق نامدار، در آغاز از متکلمان معتزلی بود، سپس
زندیق و به الحاد شهره شد. گفته می شود که او در نهایت زیرکی
بود.»
ابوالعلاء معری در رسالة الغفران
خود درباره اش می گوید: «از کسی شنیدم ابن راوندی یارانی
دارد که برایش فضیلت هایی جعل می کنند که خدا و
خردمندان آشکارا به دروغ و نادرستی آن شهادت می دهند. او در این
زمینه، از کافران است؛ نه از نیکان و کریمان.»
حسین کتاب هایی در
ردّ بر شریعت نوشت؛ از جمله: فضیحة المعتزله؛ التاج؛ الزمرده؛ نعت
الحکمه؛ قضیب الذهب و الدامغ. گروهی از علما از جمله ابوعلی
جبّائی، پیشوای معتزلیانِ زمان خود، متکفل ردّ آرای
او شدند و ابن جوزی و ابوالحسن خیاط در کتابش الانتصار و دیگران
نظرات او را ردّ کردند. قطعه ذیل به او منسوب است:
«منزه است آن کس که هر چیز را به
جای خویش نهاد و سرافرازی و خواری را به نیکی
از هم جدا کرد.
چه بسیار خردمندانی که راه
های معیشت بر آنان بسته شده، و چه بسیار نابخردانی که
آنان را روزی یافته می بینی.
این نکته است که اندیشه ها
را سرگشته و دانشور چیره دست را زندیق کرده است.»
این قطعه نیز به او منسوب
است:
«آیا شگفت آور نیست که
انسانی با صفاتی لطیف و زبانی روان
بمیرد و تنها یک مطلب را
بداند؛ و آن این که چیزی نمی داند؟!»
راوندی در رحبه مالک بن طوق، بین
رقه و بغداد درگذشت. گفته می شود که یکی از سلاطین او را
دار زد. هم چنین در کتاب البدایة و النهایه ابن کثیر آمده
است: نزد ابن لاوی ـ که به او پناهنده شده بود ـ درگذشت.(6)
راوندیه
نسبتی است به راوند، از روستاهای
کاشان. این فرقه با اثرپذیری از برخی افکار شیعیان،
به حلول که از فرقه سبائیه و کیسانیه گرفته شده، معتقد بود و پیش
از آمدن ابومسلم خراسانی، در خراسان پیدا شد. راوندیه معتقد
بودند روحی که در کالبد عیسی بن مریم بود، در جسم علی
بن ابی طالب و سپس در امامان پس از او به ترتیب حلول کرده است. چه بسا
در فرقه راوندیه، برخی افکار مزدکیان مانند استفاده مشترک از
زنان نیز وارد شده باشد! راوندیه در ایران گسترش یافت و
برداشتی از این آیین نیز در شام، حلب و حرّان پدیدار
شد.
به اعتقاد راوندیان، ابوجعفر،
منصور عباسی خدا، و ابومسلم خراسانی پیامبر او بود و هنگامی
که ابومسلم کشته شد، راوندیان برضد منصور (خدای نان و آب رسان آنان)
شوریدند. گروهی از آنان به هاشمیه کوفه آمدند و در آن جا ساکن
شدند و شروع به طواف کاخ منصور و گفتن «این خدای ماست» کردند و بر
بالای کاخ می رفتند و گویا پرواز می کنند خودشان را از
بالای کاخ به پایین پرتاب می کردند. منصور دویست تن
از رهبرانشان را زندانی کرد و باقی مانده آنان شورش کردند و به کاخ
حمله و آنان را آزاد کردند و خواستند منصور را بکشند. اگر معن بن زائده شیبانی
او را نجات نداده بود، نزدیک بود موفق شوند. این امر، یکی
از عواملی بود که منصور پایتختی نفوذناپذیر ایجاد
کند و سرانجام بغداد احداث شد.(7)
قمر بغدادی
کنیزی شرقی بود که او
را برای ابراهیم بن حجاج امیر اشبیلیه با بخشش
اموال کلان به دست آوردند و از بغداد نزد ابراهیم فرستادند. او زنی ادیب،
نکته سنج، ظریفه گو، حافظ اشعار، راوی اخبار، هوشمند، زیبا و با
موسیقی و لحن های آن و خنیاگری آشنا بود. هم چنین
اشعار
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 169