responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 173

عبدالله بن محمد اموی

ابومحمد، عبدالله بن محمد بن عبدالرحمان (دوم) فرزند حکم بن هشام بن عبدالرحمان اول (الداخل) مادرش کنیزی آزاد شده به نام بهار بود. در سال 275ق و در حالی که عمر بن حفصون را محاصره کرده بود، پای دیوارهای دژ «ببشتر» درگذشت. برادرش منذر به جای او نشست و مدت بیست و پنج سال و نیم در وضعیتی حکمرانی کرد که پایه های حکومت امویان در اندلس و تمامیت ارضی کشور براثر شورش یاغیان و ضربات چیره شدگان بر قدرت، در حال نابودی بود. در دوران او، کار قیام ابن حفصون بالا گرفت و حملاتش از شمال کشور تا نزدیکی های قرطبه رسید. قدرت طلبان بربر و عرب بر بسیاری از شهرها چنگ انداخته، آنها را مستقل اعلام کرده بودند. حکومت طولانی او در نبردها و جنگ های مستمری گذشت که شیرازه مملکت را از هم گسست و نیرو و امکانات آن را تحلیل برد.

عبدالله مردی پارسا، بسیار مقیّد، متواضع، بخشنده، خیرخواه و یاور فقیران بود و سهمی از درآمدهای مالیاتی را به آنان اختصاص می داد. او هم چنین عالمی سخنور با نظمی استوار و بیانی عالی بود و برای برپایی عدالت و برچیدن ستم و ناحقی از کوشاترین افراد بود؛ هم چنان که بسیار علاقه مند به دانستن نیازهای ملت و با این ویژگی ها بسیار سنگدل و خشن بود. منقول است که طرح قتل برادرش منذر را ریخت و پزشکِ او را فریفت؛ او نیز با ضربه نیشتری زهرآلود، منذر را کشت. هم چنین دو برادر دیگر خود به نام های هشام و قاسم را سخت عذاب کرد و عده ای از امیران اموی و بزرگان دولتی را زندانی کرد و برخی از آنان را کشت. پیش از مرگش، نوه اش عبدالرحمان بن محمدمقتول را ـ که مطرّف پیش تر در نبود پدرش عبدالله برادر خود محمد و پدر عبدالرحمان را کشته بود ـ به جانشینی خود برگزید. عبدالله در 72 سالگی درگذشت.

او شاعری خوش قریحه بود و تغزلات زیبایی داشت؛ از جمله:

«ای وای بر من، از دست آن مغ بچه سیاه چشم که اختیار از دست می رباید!

گویا گونه هایش گل سرخی هستند که شکوفه های سپید و زرد با آنها درآمیخته اند.

او چون شاخه درخت «بان» است. هنگامی که رخ می نماید و متمایل می شود، چشمان خود را که سفیدی آن چون برف و مردمک آن چون شبق سیاه است، می گرداند.

تا روز و شب در گذر است، محبّت بی دریغم وقف اوست.»

قطعه ذیل نیز از اوست:

«ای دل عاشق! چقدر دردمندی! وای اسیر عشق! چقدر فروتنی!

ای پیکِ چشمِ یار! چه زود پیام ها را رد و بدل می کنی!

پنهانی پیام می رسانی و بازمی گردانی و آن کس که در مجلس کنارت نشسته است، از آن آگاه نمی شود.

چه بسیار حاجت هایی که آشکار و برآورده کردی؛ نام پروردگار مبارک باد! چه بسیار مطیع هستی!»(5)

عبیدالله بن طاهر

ابواحمد، عبیدالله بن عبدالله بن طاهر بن حسین بن مصعب خزاعی، معروف به ابن طاهر، امیری از شاعران ادیب بود. ریاست خاندانش به او رسید. به نیابت از خلیفه ـ که در سامرا مقیم بود ـ امیر بغداد شد. پدر و جدش نزد مأمون بسیار معزّز بودند و خلیفه آن دو را بر خراسان گماشته بود.

کنیز عبیدالله بیمار شد و هوس یخ کرد. عبیدالله وکیل خرجش را برای تهیه یخ فرستاد که آن را تنها نزد کسی یافت و او که قیمت گزافی می خواست، وکیل، یخ را به پنجاه هزار درهم خرید و آن کنیز بهبود یافت. ابن طاهر فروشنده یخ را فراخواند و به او پاداش کلانی داد. عبیدالله در هندسه و موسیقی مسلط و در نامه نویسی قوی بود و نیکو می نوشت.

الاشارة در اخبار شاعران، السیاسة الملوکیة، البراعة و الفصاحة و مجموعه مکاتباتی که با عبدالله بن معتز داشت، از آثار اوست. او در 77 سالگی درگذشت.(6)

قسطا پسر لوقا

از مسیحیان سریانی و از مردم شهر بعلبک بود، لذا بدان جا منسوب و به قسطای بعلبکی نامور شد. پزشکی و علوم را در شامات آموخت و از آن جا به سرزمین روم رفت و دانش آموخت و زبان یونانی را نیک فراگرفت. آن گاه به سرزمین خود بازگشت و به عراق فراخوانده شد و بسیاری از کتاب های یونانی را با جملاتی خوب به زبان عربی ترجمه کرد. او پزشکی ماهر و فیلسوفی دانا به منطق، هندسه و علوم طبیعی بود و با ترجمه آثار ریاضی و فلسفی نامدار شد و کتاب مکانیک تألیف هِرون(7) اسکندری را ترجمه کرد. در زمینه پزشکی، فلسفه، اخترشناسی، جبر و هندسه و دیگر علوم آثاری تألیف کرد. الفلاحة الیونانیه، ثلاث مقالات فی رفع الأجسام الثقیلة، المرایا المعرقة، المدخل إلی علم الهیئة(الفلک)، أبحاث فی الأسطرلاب، السموم و مضارها و کتاب فی أوجاع النقرس از مهم ترین آثار اوست.

لاوه برآگاهی از این علوم، به مسائل روانی و روحی نیز اهتمامی خاص داشت و کتابی درباره علل اختلاف و تفاوت اخلاق و رفتار،

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 173
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست