responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 196

و ناروا سخنی جاهلانه گفت و تهمت زد، اما این دروغزنی او عقده هایش را نمی گشاید.»

در قطعه ای از این هجویه اشعار خود را بالاتر از فهم و ادراک جاهلان و بدخواهان خود می داند و می گوید:

«شعرم شعری است که انسانِ خردمند و با فهم، اگر در آن نیک درنگ کند، آن را ستایش و پرستش خواهد کرد.

اما با این حال، معجز خداوندی برای ساکت کردن حق ستیزان نیست، و سخنم این توانایی را ندارد.

من نمی توانم به چارپایان و پرندگان چیزی بفهمانم؛ این سلیمان است که برسرکشان پیروز می شود و رامشان می کند.

در گفتارم آن قدر نیرومند و چیره دست نشده ام تا گفته هایم را سگان و بوزینگان درک کنند.

میمونی را که به من حسد میورزد، همین بس که خداوند او را از رنج تن آسوده کند و بکشد.

خداوند حسادتِ آن که به من حسد میورزد کم نکند و بر رنج و دردش بیفزاید!

همواره چهره و رخسارم در چشمان آن حسود، چون خار و خسی باشد.»

و سرانجام، قصیده را در هجو اخفش این چنین به پایان می برد:

«خداوند اخفشِ شما و پدری که سبب پدید آمدن اخفش شد را نیامرزد!

به پدر اخفش چه بگویم که پسر یک چشم پرعیب خود را دید؟ ای کاش او را زنده بگور می کرد!

همواره تا آن هنگام که بندگان، خداوند را می ستایند، عیوب اخفش را به گوش همگان خواهم رساند.»

بعدها این دو با یکدیگر به تفاهم می رسند و ابن رومی پرونده هجوش را می بندد و اخفش را مدح می کند و در قصیده ای با مطلع ذیل او را چنین می ستاید:

«از اخفشِ قدیم یادی رفت و ما گفتیم اخفش معاصر بر او فضلِ بیشتری دارد.

با این که رومی هستم، در مقام داوری در باب ادب و سخن عرب، عادلانه قضاوت می کنم.»

در ستایش و تمجید از نحودانی اخفش و این که او در مرتبه ای پس از اخفش اکبر و اوسط است، تا آن جا پیش می رود که می گوید:

«نحو، نوزاد و نوپا بود؛ با تغذیه و پرورشِ اخفش اصغر، برپای خود ایستاد و استوار شد.

آن گاه، نحو آغاز شد و این اخفش اصغر بود که او را به راه آورد و با دستانش او را رام و راهوار ساخت.»

آن گاه در توانایی اخفش در نحو و ستایش او، داد سخن می دهد و می گوید:

«در جمع از او بپرس! و جز با او با دیگری گفتگو مکن! که او را یک تنه جمعی می بینی.

سخنانِ استوار و درست می گوید و گفته هایش قاطعِ هر بحث و جدلی است.

هر جا فرعی از اصلش دور افتد، این او است که آن را به اصلش بازمی گرداند.

واژه های غریب و عبارات دشوار آن چنان به او نزدیک و برابرش رام می شوند که زن مقابل شوهر خود.

ای تشنگان حقیقت! نزد او روید! تا با سخنان درست، شما را بارها سیراب کند.

او دریایی است شیرین و زلال؛ نه شور و نه ـ زبانم لال ـ کم عمق.

در کوتاهی ها و نارسایی ها، کمِ او پاسخگو و بی نیاز کننده است.»

اخفش هجویات ابن رومی را درباره خودش جمع و تحسینشان می کرد و آنها را جزو افتخارات خود می شمرد، زیرا معتقد بود که ابن رومی با این کار، او را بلندآوازه می کند. هنگامی که ابن رومی این نکته را دریافت، از هجوِ وی کاست و سپس از او خشنود شد و مدیحه هایی برایش سرود که بخشی را ذکر کردیم.

اخفش طی سال های 287-300ق در مصر می زیست. آن گاه قصد حلب کرد و سپس به بغداد بازگشت. شرح کتاب سیبویه، کتاب الانواء و المهذب از آثار او است.

وی در بغداد و پس از حدود هشتاد سال از دنیا رفت.(6)

حامیم متنبّی

ابومحمد، حامیم بن ابی خلف غماری، از مدعیان نبوّت و اهل قبیله غماره در مغرب دور بود. در کوهستان حامیم نزدیک شهر تطوان دعوت خود را آشکار کرد و بدان جا منسوب و مشهور شد و بسیاری از مردم قبیله غماره که بادیه نشین، جاهل و از شریعت به دور بودند، گرِدش جمع شدند. حامیم برایشان شریعتی وضع و قرآنی جعل کرد که به زبان خود بر آنان می خواند. از جمله احکام مجعول حامیم، نماز دوگانه ای در هر روز بود که نخستین آنها هنگام طلوع خورشید و دیگری هنگام غروب خوانده می شد. هر نماز، سه رکعت داشت و در رکوع آن می گفتند: «به حامیم و پدرش ایمان آوردم. سر و عقل و دل و آنچه در ضمیرم می گذرد و آنچه گوشت و خونم آن را دربرگرفته است، نیز بدو ایمان می آورند.»

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 196
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست