responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 209

مکتب او «جبّائیه» و با انتساب به کنیه اش ابوهاشم «بهشمیّه» خوانده می شوند.

او در 74 سالگی در بغداد درگذشت.(3)

سعید شهابی

سعید بن عامر بن قیس شهابی در سال 280ق و پس از وفات پدرش به فرمانروانی «حوران» رسید. در روزگار او، قرامطه به حوران حمله کردند که با آنان جنگید و مانع پیشرفت آنان شد. مقرّ حکومت او در شهر «اَذرعات» بود و در آن جا درگذشت.(4)

شَغَب، مادر مقتدر

شغب کنیزکی رومی (یا ترک) و از کنیزان معتضدبالله عبّاسی بود که در زیبایی زبانزد شد. خلیفه او را آزاد کرد، سپس به کابین خود درآورد. برای او جعفر را آورد که بعد از برادرش علی مکتفی بالله خلیفه شد. به او سیّده (بانو) می گفتند. دور اندیش و کاردان بود.

زمانی که جعفرِ سیزده ساله در سال 295ق خلیفه و به المقتدر باللهملقّب شد، مادرش از پس پرده هدایت او را به عهده گرفت و بر امور حکومتی سلطه یافت و با امر و نهی به اعمال سلطه پرداخت. او زنی را به نام ثمل که وکیل خرج او بود، به نمایندگی خودش مسئولیت داده بود تا یک روز در هفته در محاکم دادرسی حضور یابد و کنار قضات، فقها و رجال بنشیند و ناظر احکام صادره باشد و با خط خودش آنها را امضا کند.

در سال 321ق فرزندش مقتدر کشته شد و پس از او، برادر پدری اش ابومنصور محمد، ملقّب به قاهربالله خلیفه شد و شغب را دستگیر، اموالش را مصادره و او را به شکنجه های گوناگون دچار کرد. هنگامی که مادر قاهربالله درگذشت، شغب نگهداری و سرپرستی او را عهده دار بود. و او را از گزند برادرش مقتدر محافظت می کرد؛ ولی قاهربالله همه این خوبی ها را به فراموشی سپرده، او را به فسخ موقوفاتش واداشت و قضات و عدول را براین مسئله شاهد گرفت و وکالت به آنها داد تا آن املاک را بفروشند. پس از آن همه شکنجه، علی بن بلیق، حاجب خلیفه، شغب را به خانه خود نزد مادرش برد و او را اکرام کرده، وسایل آسایش او را فراهم کرد؛ ولی او که براثر شکنجه های قاهر، سخت مریض شده بود، روز به روز حالش وخیم تر شد تا از دنیا رفت. در مقبره اش در رصافه به خاک سپرده شد.

در روزگار خلافت فرزندش، در نهایت جلال و شکوه به سرمی برد و در آمدش در سال، یک میلیون دینار بود که در راه تأمین نیازهای زائران خانه خدا از قبیل: تهیه آب آشامیدنی و زاد و توشه و حتّی اعزام تعدادی از پزشکان همراه کاروان ها و هموار کردن جادّه ها و راه آبگیرها و... هزینه می کرد.

از آثار او بیمارستانی است که در بغداد بنانهاد و ریاست آن را به ثابت بن سنان سپرد و ماهیانه هفت هزار دینار به او مستمرّی می داد. هیچ کس به اندازه شغب در چنان ناز و نعمتی نزیست که خبر عیش و نوش و رفاه او به گوش همگان رسید. برای او کفش هایی از الیاف می دوختند که داخل آن پر از مشک و عنبر و بندهایش از ابریشم خالص بود. او هر کفشی را بیش از ده روز نمی پوشید. سپس خدمتکاران، آن را گرفته، مشک و عنبرش را برمی داشتند. او روزگار را چنین سپری کرد، اما سرانجام چرخ بازیگر، با او چنین کرد.(5)

طحاوی

ابوجعفر، احمد بن محمد بن سلمه (یا سلامه) بن مسلمة بن عبدالملک أزدی طحاوی، فقیهی است که ریاست مذهب حنفیّه در مصر بدو رسید. در قریه «طحا» (از منطقه صعید مصر) به دنیا آمد و به آن جا منسوب شد. به شاگردی دایی اش اسماعیل بن یحیای مزنیـ متوفای 264ق که در آن زمان، امام شافعیّان بود ـ در آمد. خواهرزاده اش تعلیمات آن مذهب را از او فرا گرفت. سپس به مذهب حنفیّان گروید و خود در مسائل آن مذهب صاحب نظر شد.

شرح معانی الآثار، احکام القرآن، المختصر فی الفقه، الاختلاف بین الفقهاء، مناقب ابی حنیفه و... از تألیفات او است.

وی در 82 سالگی درگذشت.(6)

مونس خادم

او کسی است که از گماشتگی تا مرتبه پادشاهان رسید و خواجه ای از خدمتکاران معتضدبالله، خلیفه عباسی بود. او سفیدپوست، سوار کاری شجاع و از سیاست مداران زیرک بود. رئیس شرطه بغداد شد، سپس سایه نفوذ خود را بر خلیفه گسترد و او را مطیع خود ساخت و به ظافر (قاضی عسکر) و امیرالامراء؛ یعنی فرمانده کل، ملقب شد و خلافت و خلیفه را یکسره در چنگ داشت. شصت سال فرمانده و امیر بود. به کارزار با عبیدیان فاطمی خوانده شد. سرانجام برخلیفه مقتدر شورید و با او جنگید. در این جنگ، خلیفه کشته شد و برادرش القاهر به جای او نشست.

در سال 321ق مونس همراه علی بن بلیقِ حاجب و ابوعلی بن مقله وزیر برای برکناری قاهر و روی کار آوردن احمد بن مکتفی بالله هم دست شدند. مونس و ابن بلیق دستگیر و به دستور خلیفه کشته شدند، ولی ابن مقله توانست بگریزد. مونس در زمانی که کشته شد، هشتاد سال داشت.(7)

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 209
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست