responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 232

ابن ابی یعفر

اسعد بن ابراهیم بن ابی یعفر محمد بن یعفر حوالی، رهبر یمنی است از بنوحوال که در سال 247ق در صنعاء و جَنَد حکومت تشکیل دادند. او در زمان استیلای قرمطیان بر یمن، با آنان جنگید و صنعا را از چنگشان در آورد. آنان دوباره صنعا را گرفتند و او در ذمار، روستایی در دو منزلی صنعا با آنها جنگید و امیر قرمطیان، علی بن فضل با او کنار آمده، حکومت صنعا را به او سپرد و او به نام علی بن فضل خطبه خواند؛ این در حالی بود که کینه علی را به دل داشت و لباس سپید ـ که نشانِ قرمطیان یمنی بود ـ بر تن کرد و یاد و نام بنی عباس را به فراموشی سپرد.

صنعا در روزگار او آرامش داشت تا این که پزشکی از مردم بغداد آمد و ابن ابی یعفر او را گرامی داشت و با او برای کشتن علی بن فضل توافق کرد. پزشک حیله ای اندیشید و علی را با زهر کشت. طرفداران او قیام کردند. اسعد با آنان جنگید و همه را مغلوب کرد و سراسر یمن جز صعده به حکم او گردن نهادند. حکومت او تا سال 303ق ادامه داشت تا این که درگذشت و برادرش محمد بن ابراهیمجای او را گرفت.(2)

ابن حمدی

وی سردسته عیّاران بغداد بود و شرطه از او حساب می برد و از او حذر می کرد. او با ابوجعفر بن شیرزاد، وزیر بجکم رائقی و سپس وزیر امیرتوزون توافق کرد که ماهیانه از آنچه خود و یارانش چپاول می کنند، مبلغ پانزده هزار دینار به وی بپردازند؛ بدین جهت به خطری جدی تبدیل شد. ابوالعباس دیلمی پس از برکناری ابن شیرزاد، ابن حمدی را دستگیر و با شمشیر، دو نیم کرد. درپی این اقدام، مقداری از گرفتاری های مردم کم شد.(3)

ابوطاهر قرمطی

ابوطاهر سلیمان بن ابی سعید، حسن بن بهرام جنّابی، پیشوای قرمطی مذهب بود که در سال 301ق پس از مرگ پدرش، رهبر قرمطیان شد. پدرش هَجَر، احساء، قطیف و دیگر مناطق بحرین را گرفته بود. در سال 312ق ابوطاهر به قافله حجاج که از مکه باز می گشتند، یورش برد و امیرالحاج، ابوالهیجاء عبدالله بن حمدان و عده ای از بزرگان همراهش را اسیر کرد. مردم بغداد، یکصدا به این حادثه اعتراض کردند. مقتدر نامه ای محبت آمیز به او نوشت و از او خواست اسیران را آزاد کند؛ او هم آنان را آزاد کرد و پیک خلیفه را گرامی داشت.

در همان سال، ابوطاهر به بصره شبیخون زد و آن را غارت کرد، اموال را ربود و زنان را اسیر کرد. مردم از ترس شرّ او فریاد برآوردند و خلیفه به این مسئله اهتمام ورزید و سپاه بزرگی به فرماندهی یوسف بن ابی الساج روانه ساخت. در جنگی که در سال 315ق رخ داد، ابن ابی الساج اسیر شد. او را پیش ابوطاهر آوردند و ابوطاهر او و دیگر اسیران را کشت.

ابوطاهر بلندپروازانه به پیش تاخت و آهنگ بغداد کرد، ولی سپاه مونس مظفر او را از پیشروی بازداشت. در سال 317ق ابوطاهر خانه ای در بحرین ساخت و آن را «دارالهجره» نامید و با سپاهی از قرمطیان راهی مکه شد، با امیر مکّه جنگید و حاجیان را از دم تیغ گذراند. آن روز «یوم الترویه» ]هشتم ذیحجه[ بود. کشتگان را در چاه زمزم انداخت، حجرالاسود را کند و به «هَجَر» فرستاد و کعبه را برهنه کرد و هرچه در آن بود، برد. می گویند: بالای در کعبه رفت و در حالی که حاجیان به دستورش کشته می شدند، می گفت:

«به خدا سوگند این منم، این منم به خدا سوگند؛ او مردمان را می آفریند و من نادبودشان می کنم.»(4)

هم چنین منقول است که گوینده اشعار ذیل هنگام هتک حرمت کعبه، او است:

«اگر این خانه، از آنِ خدا، آفریدگار ما بود، از بالا، برما آتش فرو می ریخت!

چون ما یک حج جاهلی به جا آوردیم؛ حجّ مجلّلی که در شرق و غرب، بی مانند بود.

ما، میان زمزم و صفا، گردان هایی را واگذاشتیم که غیر از خدای خودش، خدایی نمی خواست.

ولی پروردگار عرش؛ که عظمتش جاودانه باد، نه خانه ای برای خود گرفته، و نه پرده ای.» این شعر به ابوسعید جنّابی برادرش نیز نسبت داده می شود.

هم چنین نقل می شود بعد از این که به «هَجَر» بازگشت، قصیده ای سرود که در آن آمده است:

«بازگشت من به «هَجَر»، باعث غفلت شما از من شد، و فریبتان داده؛ پس همین زودی، خبرش به شما خواهد رسید.

وقتی مرّیخ از سرزمین بابل سرزد، و کیوان، کنار آن قرار گرفت، برحذر باش بر حذر!

کیست که به اهل عراق پیامی برساند که من آنم که در بادیه و شهر از من می ترسند؟

وای برآنها از جنگی پس از جنگی که آنها را مثل گاو و گوسفند، برای کشتن می راند!

به زودی، سوارانم را به طرف مصر و برقه و قیروانِ ترک و به

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 232
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست