نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 233
روم و خزر حرکت می دهم.»
دنباله همین قصیده را چنین
می خوانیم:
«با شمشیر، آنان را برانداز می
کنم تا نابودشان سازم، و از آنان زن و مردی باقی نگذارم.
من داعی مهدی، حقیقی
و تردید ناپذیرم، من آن شیر بیشه شجاعت و سوار کار نَرَم.
آن قدر عمر می کنم تا عیسی
بن مریم بیاید او از کارهایم ستایش می کند و
به فرمان او راضیم.
ولی این برای ما
قطعاً مقدّر شده؛ که فانی می شویم و آفریدگار مخلوقات باقی
می ماند.»
ابوطاهر، به آبله دچار شد و در «هَجَر»
درگذشت. حکومتش، 31 سال طول کشید و برادرش احمد بن حسن جنّابی، به جای
او نشست.(5)
بریدی
ابوعبدالله، احمد بن محمد بریدی،
سرداری پیروز و چیره که اهواز را ـ که در دست بجکم ترک بود ـ
تصرف کرد، سپس آن جا را تیول خود کرد. او از دادن خراج به راضی بالله
عباسی، امتناع ورزید. خلیفه نیز سپاهی به سرداری
بجکم به سوی او فرستاد. بریدی، از علی بن بویه(رکن
الدوله) کمک خواست و او سپاهی به فرماندهی برادرش احمد (معزالدوله) به
کمک او فرستاد که در سال 329ق سپاه بجکم را شکست داد. بریدی در صدد
دست یابی به بغداد برآمد و سپاهی به سرداریِ برادرش
ابوالحسن بیاراست. گروهی از قرمطیان نیز به ایشان پیوستند
و در سال 330ق وارد بغداد شدند. حسین بن حمدان، او را از بغداد بیرون
کرد و سپاه بریدی رانده شد. بریدی با حمایت آل بویه
هم چنان اهواز را مستقل نگه داشت، تا این که درگذشت و پسرش ابوالقاسم
عبدالله به جای او نشست.(6)
یحیای ادریسی
(دوّم)
یحیی فرزند ادریس
(دوّم) فرزند محمد بن ادریس اول، امیر مغرب دور بود. عبیدالله
مهدی لشکری به فرماندهی مصّالة بن حبّوسمکناسی، والی
تاهرت در مغربِ میانه به سوی او فرستاد تا مغرب دور را بگیرد.
در جنگی که در سال 305ق نزدیک مکناسه رخ داد، یحیی
شکست خورد و با سپاه شکست خورده اش به فاس بازگشت و در آن جا پناه گرفت. مصّاله او
را محاصره کرد و یحیی تسلیم و با او مصالحه کرد و سربه
فرمان مهدی نهاد و با او بیعت کرد.
مصّاله او را تنها بر فاس ابقا کرد و
پسر عموی خود، موسی بن ابی العافیه مکناسه را بر سایر
مناطق مغرب دور گماشت. بعدها موسی بن ابی العافیه، فاس را هم
گرفت و یحیی را دستگیر و حدود بیست سال زندانی
کرد. سپس او را آزاد کرد. وی به مهدیّه رفت و در آن جا مطرود و آواره،
جان سپرد.(7)
پی نوشت ها:
[1] دوشنبه اول محرم سال 331 = چهارم
سپتامبر سال 943؛ دوشنبه دوم جمادی الثانی سال 332 = اول ژانویه
سال 944.
[3] تاریخ ابن اثیر، ج 8، ص
416؛ تاریخ الخلفاء، ص 396؛ النجوم الزاهره، ج 3، ص 281.
[4] در سال 339ق حجرالاسود، به جای
خودش در کعبه بازگردانده شد.
[5] تاریخ ابن اثیر، ج 7، ص
444و 486؛ النجوم الزاهره، ج 3، ص 223، 224و 226؛ تاریخ القرامطه، ص 36؛
البدایة و النهایه، ج 11، ص 208؛ کشف اسرار الباطنیه و اخبار
القرامطه، ص 211 و 212؛ تاریخ الخلفاء، ص 383؛ فوات الوفیات، ج 1، ص
352؛ العبر، ج 2، ص 229؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 148م؛ دائرة المعارف
الاسلامیه، ماده: «الجنّابی».
[6] تاریخ ابن اثیر، ج 8، ص
343، 354، 372، 374، 379 و 381؛ البدایة و النهایه، ج 11، ص 190 و 209؛
العبر ج 2، ص 233؛ تکملة تاریخ الطبری، ص 140؛ تاریخ الشعوب
الاسلامیه، ص 245؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ماده«البریدی».
[7] ابن عذاری، ج 1، ص 212 و 213؛
الاستقصاء ، ج 1، ص 282 و 283؛ الاعلام، ج 9، ص 164.
سال 333 ق = 944ـ945 م(1)
رویدادها
توزون، خلیفه را فریب می
دهد
* توزون، متقی بالله عباسی
را به بازگشت به بغداد دعوت می کند و سوگندهای شدید یاد می
کند که از او اطاعت خواهد کرد. خلیفه درپی حصول اطمینان، از راه
رقّه به بغداد بازمی گردد.
توزون و نیرنگ به خلیفه
* توزون در روستای «سندیّه»
در ساحل فرات با خلیفه ملاقات می کند و برای ابراز وفاداری
به سوگندی که یادکرده است، مقابل او زمین را بوسه می زند.
سپس چند تن از سربازان پیش می آیند و خلیفه را می
کشند و می برند. به فرمان توزون، چشم او را درمی آورند و بدان حال، او
را به بغداد می برند.
خلع خلیفه و نصب دیگری
* توزون، عبدالله بن مکتفی بالله
عباسی را دعوت و با او بیعت می کند و لقب مستکفی بالله به
او می دهد.
خراسان
* نوح بن نصر سامانی امیر
ماوراءالنهر و خراسان، احمد بن محمد بن محتاج را از حکومت خراسان عزل می کند
و ابراهیم بن سیمجور را بر آن سامان می گمارد.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 233