نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 237
دیوان رسائل، معانی القرآن،
جامع الدعاء، سیاسة المملکه و سیرة الخلفاء از تألیفات او است.(2)
ابن حمدون جذامی
علی بن حمدون بن سمات بن مسعود بن
منصور جذامی است که او را ابن الاندلس می خوانند. او نخستین فردی
است که در زمان فاطمیان، به حکومت «زاب» (در افریقیه) رسید.
پیش از آشکار شدن دعوت فاطمیان که در آن زمان در مشرق بودند، با آنان
در ارتباط بود. چون مغرب را تصرّف کردند، او را بر «زاب» ولایت دادند و تا
زمان قیام ابویزید بن مخلد بن کیداد، در عهد القائم
بامرالله فاطمی، در آن جا بود. سپس القائم بامرالله به او دستور داد قبایل
بربر را مسلّح کند و به شهر مهدیّه بیاورد. با لشکری عظیم
حرکت کرده، نزدیک باجه (در افریقیه) رسید.
ایوب بن ابویزید به
او حمله کرد و با هم جنگیدند. ابن حمدون، از جایی بسیار
بلند، سقوط کرد و مُرد.(3)
ابوزکریای ازدی
ابوزکریا، یزید بن
محمد ازدی، قاضی موصل بود. تاریخ موصل را نگاشت و بسیاری
از اخبار دولت ها، رویدادها، نامه ها، شرح حال ها، اشعار زیبا و... را
ضمیمه آن کتاب کرد.(4)
اخشید
ابوبکر، محمد بن طغج بن جفّ بن یلتکین
فرغانی، ملقّب به اخشید، لقب پادشاهان فرغانه است و محمد بن طغج از آن
خانواده بوده است.
این لقب را خلیفه الراضی
بالله به او داد. اخشید، مؤسس دولت اخشیدیان مصر و شام بود که
در آن جا برای خلفای عباسی دعوت می کرد. او مستعرب و
اصالتاً ترک بود. جدّش (جفّ) از ترک هایی بود که به دربار معتصم آورده
شد و از بردگان او بود. او در بغداد به دنیا آمد و بزرگ شد. پدرش طغج به
احمد بن طولون امیر مصر پیوست و در شمار سرداران بزرگ او درآمد و پسرش
اخشید، پس از او، به امور حکومتی پرداخت و از خود شایستگی
نشان داد. الراضی عباسی او را والی مصر، شام و حجاز کرد.
میان اخشید و ابن رائق که می
خواست بر شام دست یابد، جنگی در گرفت که ابن رائق ناتوان از تصمیم
خود بازماند. درسال 332ق سیف الدوله، حلب را گرفت و اخشید، از آن جا و
شمال سرزمین شام (غیر از دمشق) چشم پوشید، اخشید هشت هزار
برده داشت و هر شب هزار برده از او حفاظت می کردند؛ با این حال، آرامش
خاطر نمی یافت و به خیمه های فرّاشان و خدمتکاران می
رفت و در آن جا می خوابید. او استادِ کافور ـ خادم سیاهی
که لقب اخشیدی گرفت ـ و فاتک مجنون بود.
اخشید فردی ستمگر، زورگو و
بخیل بود و اموال را مصادره می کرد. در کتاب خطط الشام آمده است: «او
پیش از این که از مصر به شام رود، در خانه اش نوشته ای یافت
که در آن آمده بود: «توانگرشدید و بدی کردید؛ دارا شدید و
بخل ورزیدید؛ زندگی برای شما با وسعت و رفاه همراه شد، ولی
شما بر دیگران سخت گرفتید؛ روزی شما فراوان شد و شما روزی
بندگان خدا را قطع کردید؛ به روزهای خوش خود مغرور شدید و به
عاقبت خود نیندیشید؛ به شهوت ها و کامرانی مشغول شدید
و لذّت ها را مغتنم شمردید و تیرهای سحری (ناله های
مظلومان در دل شب) را که خطا نمی کنند، دست کم گرفتید، بهویژه
اگر این تیرها از دل هایی برخاسته باشد که شما آنها را
زخمی کرده اید و جگرهایی که به درد آورده اید و بدن
هایی که برهنه کرده اید! اگر در این مورد؛ درنگ کنید
و درست فکر کنید، از کردارتان دست برمی دارید. آیا نمی
دانید اگر دنیا برای دانایان باقی می ماند،
دست نادانان به آن نمی رسید، و اگر برای گذشتگان می ماند،
به آیندگان چیزی نمی رسید؟! برای پادشاه، همین
]ننگ[ بس که از دست رفتن سلطنتش، موجب خشنودی عالمیان شود! و این
غیر ممکن است که همه منتظرانِ (سقوط پادشاه) بمیرند و یک نفر
شاهد، باقی نماند. اما آن شخص ستمگر زنده بماند. هرچه می خواهید
بکنید؛ که ما شکیباییم! ظلم و ستم کنید؛ که ما به
خدا پناهنده ایم! به زور و سلطه خود، مطمئن و دلگرم باشید؛ که ما به
خدا امید بسته ایم و او ما را کافی است و صاحب اختیار خوبی
است.»
گویند: اخشید، پس از خواندن
این نوشته، به فکر فرو رفت و به شام رفت و در دمشق درگذشت مرگ او در 66 سالگی
اش رخ داد و در بیت المقدس دفن شد. پس از او، پسرش انوجور، به جای وی
نشست.(5)
توزون
مظفر ابوالوفاء از ترک هایی
بود که به قدرت رسید. از غلامان مرداویج بن زیار، امیر
جرجان و از کسانی بود که با بجکم و دیگران در سال 323ق برای او
(مرداویج) توطئه چیده او را کشتند و با گروه خود (ترک ها) گریختند.
توزون، به شیراز ـ که عمادالدوله آل بویه بر آن حکم می راند ـ
رفت، و بجکم به محمد بن رائق امیر واسط پناه برد. بعدها ـ زمانی که
بجکم رئیس گروه ترکان بود و همراه ابن رائق (326ق) به بغداد رفته و آن جا را
گرفته بود ـ توزون، به بجکم پیوست. در سال 329ق و پس از کشته شدن توزون،
بجکم، به ابوعبدالله بریدی
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 237