نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 246
علّت نیاز دارد و تسلسل علت های
ممکن هم محال است، پس باید علّت ممکن به موجود واجب الوجودی منتهی
شود که در وجود خود، به علّت نیاز ندارد، و ازلی و موجود بالفعل از جمیع
جهات و تغییرناپذیر باشد؛ و واجب الوجود، عقل محض، خیر
محض، معقول محض، عاقل محض، دلیل همه چیز و علّت اولای همه
موجودات است. و معنای موجود واجب الوجود این است که در خود، دلیل
بر وجوب یکی بودن و شریک نداشتن را دارد. بنابراین اگر آن
جا دو موجود واجب الوجود باشند، قطعاً متفق از یک جهت، و متباین از
جهات گوناگون خواهند بود و «ما به الإتّفاق» غیر از «مابه التّباین»
است. پس، هر یک از این دو موجود، واحد بالذات نخواهند بود؛ در نتیجه،
موجودی که دارای غایت کمال است، ضرورةً باید واحد باشد و
آن، خداوند متعالی است.
فارابی، در کتاب های خود،
که افزون بر صد کتاب است، بخش عظیمی از تألیفات فلسفی
ارسطو را به صورتی مطلوب و رسا و مفهوم، برای جهان عرب به یادگار
گذاشته است. اگر حنین بن اسحاق، موفق شد از طریق ترجمه ها و تلخیص
هایش، جالینوس را رئیس بلامنازع طبّ در قرون وسطی معرفی
کند، فارابی نیز توانست سیطره و تسلط نهایی ارسطو
در عرصه فلسفه را استوار و پایدار کند.
فارابی، دانشی در طبّ و
استعداد خوبی در موسیقی داشت و «قانون» ـ که از آلات موسیقی
است ـ از ابداعات او است. شاید آن را از ایرانیان گرفته و کامل
کرده است؛ لذا مردم، ساخت آن را به وی نسبت داده اند. فارابی دلبسته و
طراح نظم فراگیر جهانی و یک دولت آرمانی، مانند دولت
جمهوری افلاطون بود که ریاست و حکمرانی در آن، با فیلسوف
است، و این دولت، نمونه یک اجتماع بشری متمدن صلح آمیز
است که در آن، همه افراد، وظیفه خاص خود را ـ که با کفایت و
استعدادشان سازگار است ـ انجام می دهند، و خود، این دولت و حکومت را
مدینه فاضله نام نهاد.
فارابی، زاهدی به دور از
اهتمام به دنیا و زندگی مادّی و مشتاق به تجرّد و گوشه گیری
بود. زندگی اش را وقف تأملات فلسفی کرد و در پایان عمر، به مسلک
صوفیان در آمد.
آراء أهل المدینة الفاضلة، جوامع
السیاسة، المدخل إلی صناعة الموسیقی، کتاب الموسیقی
الکبیر و إحصاء العلوم از تألیفات بی شمار او است. کتاب اخیر
(احصاء العلوم) از طریق شمارش علوم و تعریف، نخستین کوشش برای
ایجاد چارچوب یک دائرة المعارف علمی است.
فارابی، هنگام مرگ، حدود 80 سال
داشت.(3)
القاهر بالله عباسی
ابومنصور، محمد بن احمد (معتضدبالله) بن
طلحة (موفق بالله) بن (متوکل علی الله) نوزدهمین خلیفه عباسی،
مادرش امّ ولد بود و قتول و به نقلی، فتنه نام داشت. بعد از برکناری
مقتدربالله در سال 317ق با قاهر ـ که برادر پدری مقتدربالله بود ـ بیعت
شد، ولی این بار، خلافتش بیش از دو روز، طول نکشید؛ زیرا
مقتدر بالله را دوباره به خلافت باز گردانده و با او بیعت کردند. آن گاه، خلیفه
او را دستگیر و نزد مادرش زندانی کرد. مادر خلیفه، به قاهر بسیار
نیکی می کرد و برایش کنیزانی می خرید
و گرامی اش می داشت.
در سال 330 ق مقتدر کشته و قاهر از
زندان آزاد شد و با بیعت مجدد خلافت را به دست گرفت و نخستین کارش پس
از آزادی، این بود که شغب مادر مقتدر را که به او احسان زیاد
کرده بود، دستگیر و اموالش را مصادره کرد و در حالی که بیمار
بود، او را سخت آزرد، و یاران برادرش، مقتدر را دستگیر کرد وآنان را
سر برید. او سیره خوبی نداشت و از ویژگی هایش،
این بود که خوانندگی زنان و شرابخواری را تحریم کرد و
خوانندگان را دستگیر و خواجگان را تبعید کرد و آلات لهو را شکست؛ در
حالی که خود پیوسته مست بود و به آواز خوانندگان زن گوش می داد
و هنگامی که مست می شد، از شدت مستی حالش تغییر می
کرد و حالت جنون و دیوانگی به او دست می داد.
با تحریک ابن مقله ـ که وی
او را از وزارت عزل کرده بود ـ سربازان برضد خلیفه شوریدند و در سال
322ق وی را از خلافت برکنار و چشمانش را کور کردند و محمد بن مقتدر را به
خلافت برگزیدند و به الراضی بالله ملقّب کردند. قاهر را در حالی
که نابینا بود، آزاد و به مصر تبعید کردند. وی هر روز از منزل
خارج می شد و جلوی مسجد جامع منصور (در قاهره) گدایی می
کرد و می گفت: «ای مردم! به من صدقه بدهید! من کسی هستم
که مرا می شناسید.» روزگار را به همین منوال می گذراند،
تا این که در سال 339ق در سن 53 سالگی درگذشت.(4)
پی نوشت ها:
[1] پنج شنبه اول محرم سال 339 = بیستم
ژوئـن سال 950؛ چهارشنبه نوزدهم رجب سال 339 = اول ژانویه سال 951.
[2] ابیات المغرب، ج 2، ص 27؛
النجوم الزاهره، ج 3، ص 302؛ الحلة السیراء، ج 1، ص 206؛ طبقات الشافعیة،
ج 3، ص 309؛ بغیة الملتمس، ص33؛ نفح الطیب، ج 3، ص 582.
[3] وفیات الاعیان، ج 5، ص
153؛ طبقات الأطباء، ص 603 و 609؛ البدایة و النهایه، ج 11، ص 224؛
العبر، ج 2، ص 251؛ اخبار الحکماء، ص 182 و 184؛تراث الاسلام، ج 3، ص 231؛
الفهرست، ص 368؛ تاریخ الفکر العربی، ص 352؛ الموسوعة الفلسفیّة
المختصرة، ص 207؛ شمس العرب تسطع علی الغرب، ص 162 و 207؛ التراث الیونانی
فی الحضارة الإسلامیة، ص 78 و 80؛ مجلة العربی، سال 1963، ش 1،
ص 44؛ العلوم عند العرب، ص 139؛ تاریخ مختصر الدول، ص 295.
[4] تاریخ ابن اثیر، ج 8، ص
273؛ النجوم الزاهره، ج 3، ص 303؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 339؛ سیوطی،
تاریخ الخلفاء، ص 386؛ المنتظم، ج 6، ص 368؛ تجارب الأمم، ج 1، ص 269؛
العبر، ج 2، ص 189 و 190 و 250؛ تکملة تاریخ الطبری، ص 71؛ تاریخ
الاسلام السیاسی، ج 3، ص 57؛ تاریخ مختصر الدول، ص 275؛
الاعلام، ج 6، ص 200.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 246