responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 266

به شهر رجیو حمله کردند و سرزمین کلابریا در جنوب ایتالیا را درهم نوردیدند؛ در نتیجه، رومیان شکست خوردند و کلبی «ریو» را تصرف کرد و در آن جا مسجدی بنا کرد و بازگشت. هم چنان در سیسیل بود که خبر درگذشت منصور در سال 341ق و قیام المعز، به او رسید. مدّتی کوتاه در سیسیل ماند و سپس حکومت سیسیل را به پسرش احمد واگذاشت و به شهر مهدیه، پایتخت عبیدیان در آفریقا سفر کرد و در مدّت اقامتش در مهدیّه، از نزدیکان المعز شمرده می شد و بعدها به سیسیل بازگشت. جنگ ها و درگیری های فراوان و متوالی، میان کلبی و رومیان در گرفت تا این که در معرکه رمطه که قلعه ای در جزیره سیسیل است، پیروزی شگرفی بر رومیان به دست آورد. لسان الدین ابن الخطیب، در این باره می گوید: «کلبی در شوال 352ق در حالی با سپاه روم مواجه شد که نیروی کمی همراه داشت، اما خداوند، پیروزی را نصیب مسلمانان کرد و آنان، مردمان بسیاری را در دریا و خشکی کشتند و سرهای ده هزار نفر را از بدن جدا کردند. کلبی از شدت خوشحالی ناشی از پیروزی، مریض شد و بعد از گذشت حدود یک ماه از آن نبرد بزرگ، درگذشت. مردم سیسیل، در فراق کلبی و به خاطر خیرخواهی و عدالتش، عزاداری با شکوهی به پاداشتند.»(7)

مهلّبی

ابومحمّد، حسن بن محمد بن هارون بن ابراهیم بن عبدالله بن یزید أزدی مهلّبی، از نوادگان مهلّب بن ابی صفره است. معزالدوله دیلمی، در سال 339ق او را به وزارت برگزید. سپس المطیع لله عباسی او را به وزارت برگزید. چون وزارت سلطان دیلمی و خلیفه را بر عهده گرفته بود، به ذوالوزارتین (صاحب دو وزارت) ملقّب شد. وی شاعر بود و اشعاری لطیف و بسیار فصیح فارسی سروده است. با روش خلافت، آشنا بود و در عزم و اراده، بزرگواری، عقل و شهامت، سرآمد مردان روزگار خود بود و بیش از سیزده سال ردای وزارت را بر تن داشت و بزرگ ترین دیوان دولتی را اداره کرد. بزرگانی از دانشمندان، هم نشین وی بودند و با او در مجلس طرب و شراب گرد می آمدند. پیش از وزارت، تهی دست بود. روزی میل خوردن گوشت را داشت، اما موفق نشد و با ناامیدی گفت:

«آیا مرگی هست تا خریدارش باشم و از زندگی بی فایده و ناگوار رهایی یابم؟

و آیا مرگ گوارایی هست تا مرا از زندگی ناپسند و ناگوار نجات دهد؟

وقتی قبری را از دور مشاهده می کنم، آرزو می کنم ای کاش در آن، جای می گرفتم!

خداوند مهیمن و رحیم، بر دل انسان آزاده ای ترحم و عطوفت اندازد، تا مرگ را به این برادرش صدقه دهد!»

این اشعار، دل و روان مردی که آنها را می شنید به تلاطم انداخت، آن گاه به درهمی، گوشت تهیه و طبخ کرد و، مهلّبی را میهمان ساخته، اطعام و پذیرایی کرد. از قضای روزگار، آن مرد، به فقر و تهی دستی گرفتار شد. چون متوجه شد مهلّبی ـ همان که روزی مورد ترحّم و مهربانی وی قرار گرفته بود ـ به مقام و منزلت بزرگی دست یافته است، به سوی خانه او روانه شد، با استفاده از شعر، طی نامه ای او را متوجه خویش کرد:

«ای قاصد من! به وزیر که جانم به فدایش باد، سخن یادآوری کننده ای که فراموش شده است، بگو:

آیا یادت می آید، وقتی در ناگواری و سختی زندگی دنیا می گفتی: آیا مرگی هست تا خریدارش باشم؟»

وزیر آن مرد را به یاد آورد و به او خلعت و عطای بسیار بخشید و به کاری گماشت که مرد از آن کار استفاده و سود بسیار برد. سری الرفاء در قصیده ای او را چنین ستوده است:

«و مرد کریمی که زمان، در برابر کرامت و کرم او گردن نهاد و برای جبران کرم و تفضّل او، کرم و تفضل بزرگ تری را امر کرد و پذیرفته شد.

و اموالش وقتی هدیه و خرج اطعام شدند، می دانستند در راه حفظ کرامت و بزرگواری و کمال انسان مصرف شده اند.»

زمانی که مهلّبی درگذشت، ابوعبدالله حسین بن حجاج، در قصیده ای در رثای وی می گوید:

«مرد، کسی است که دیگران ثناگوی او بودند، و بخشش و آمرزش الهی را پیش روی خود دارد.

روزگار، با مرگ او، دژ مستحکمی را منهدم کرد که در ناگواری های روزگار، به آن پناه می بردیم.

باید دیلمیان بدانند با مرگ او، روزگار آنان تلخ شد.»

مهلّبی در سال 291ق در بصره متولد شد و در بغداد درگذشت.(8)

پی نوشت ها:

[1] جمعه اول محرم سال 352 = سی ام ژانویه سال 963؛ دوشنبه هشتم ذی الحجـه سال 352 = اول ژانویه سال 964.

[2] الاعلام، ج 5، ص 183؛ الفهرست، ج 5، ص 206؛ معجم الادباء، ج 5، ص 440.

[3] سبکتکین، پدر محمود غزنوی است و محمود پس از پدر، به سلطنت رسید. مؤلف در این جا اشتباه کرده است و محمود غزنوی را همان سبکتکین دانسته است.

[4] دائرة المعارف الاسلامیه، ماده: «البتکین»؛ تاریخ ابن اثیر، ج 9، ص 130؛

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 266
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست