نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 286
کشاجم
ابوالفتح، محمود بن حسین بن شاهکِ
سندیِ رملی، ملقب به کشاجم از مردم «رمله» فلسطین، شاعری
توانا بود و به فن توصیف شهرت یافت. نیای او، از مردم سند
بود و در سیستان سکنا گزید و در یکی از روستاهای آن
سامان، کودکان را تعلیم می داد. کشاجم، در شهرهای بیت
المقدس، دمشق و حلب جا به جا می شد و بیش از یک بار، به مصر رفت
و در دمشق مستقر شد. او از شاعران ابوالهیجاء، عبدالله، پدر سیف
الدوله حمدانی و پس از او، شاعر سیف الدوله بود. روزگاری دراز
در رمله اقامت گزید و به رملی معروف شد.
واژه کشاجم ـ آن طور که گفته شده ـ ترکیبی
از اوصاف و مهارت های او است؛ مثل: «ک» کتابت، «ش» شعر، «الف» انشاء، «ج»
جدل و «م» منطق.
أدب الندیم، أدب الندماء و لطائف
اللطفاء، المصاید و المطارد، خصائص الطرب و کتاب الطبیخ از تألیفات
او است. گفته شده: برای نوشتن کتاب اخیر، کشاجم، ابتدا به آشپزی
برای سیف الدوله پرداخت.
از اشعار او در غزل است که می گوید:
«او را دیدم بر ورقی ـ که
چندین بار بر آن نوشته بود ـ باز نادرست می نویسد و بار دیگر،
نوشته ها را با آب دهان پاک می کند.
پس آرزو کردم ورقی در دست او می
بودم و آرزو کردم ]هرگز [راه به درست نوشتن نیابد.»
و می سراید:
«و آن خمار چشم که دل های سالم را
بیمار می کند، دوشیزه شرمگین و نرم اندام که پهلوهای
او در فرمان باد است، نرم تن شاداب سُرین کمرباریکی که از باریکی
میان، گویا گرسنه است، در دامن او، عودی است که با الفاظ رسا
آنرا به صدا در می آورد، چشم سیه فروهشته هنگامی که می
خندد، گویا گل بابونه است که می شکفد.» و در فخر سرائی می
گوید:
«قوم من، بنوسامان است؛ مرغزار آنها
آزاد نیست.
تاج بر سرانی که چهره آنها می
خندد.
آن گاه که نیزه ها با هم برخورد می
کنند، خامه های من، نیزه های من است. وای بر روزگار! اگر
مرا می شناخت از مبارزه با من دست برمی داشت، ولی در هر حال،
جنگِ شخص شرمگین و سازش چهره، کریه و زشت است. از روزگارم در شگفتم
چگونه بال هایم را شکست؟!
آنچه بر دوش من است، کوشش است، و کام یابی
و رسیدن به هدف، برعهده من نیست.»
درباره شهر حلب چنین می سراید:
«باران، نشانه های خود را به تو
نشان داده است، و زمین گل های خود را رویانیده است.
هیچ شهری، از همسایه
خود دفاع نکرده است، چونان حلب که از همسایه خود دفاع می کند.
آن بهشت جاوید است که در خود
فراهم کرده هر چه را اشتها کنی. خوشا به حال آن که آن را باز دید!»(10)
احمد کلبی
ابوالحسین، احمد بن حسن بن علی
بن ابی الحسین کلبی، امیر صقلیه بود. پدرش او را به
جای خود می گماشت و در اداره امور حکومت و جنگ ها شریک می
کرد. پس از مرگ پدرش در سال 352ق به ولایت صقلیه گماشته شد و با گذشتن
از دریا به کلابریا، در شرق صقلیه رفت و در ریجیو
ناوگان روم را به آتش کشید و شماری از اسیران را به حضور معزلدین
الله فاطمی به شهر مهدیه فرستاد. بعدها و هنگام لشکرکشی احمد به
مصر، معز فاطمی او را ـ که ناوگان های بزرگ داشت ـ فراخواند و به
فرماندهی نیروی دریایی گماشت. احمد در اواخر
شوال 359ق با ناوگان ها، صقلیه را ترک کرد و در ساحل طرابلس، مرگ، او را به
کام خود فرو برد.(11)
پی نوشت ها:
[1] جمعـه اول محرم سال 360 = چهارم
نوامبر سال 970؛ یک شنبه 29 صـفر سال 360 = اول ژانویه سال 971.
[3] طبقات الاطباء، ج 1، ص 205 و 244؛
الاعلام، ج 1، ص 26.
[4] نفح الطیب، ج 2، ص 351؛ طبقات
الاطباء، ج 2، ص 39 و 46.
[5] وفیات الاعیان، ج 5، ص
103؛ أمراء البیان، ص 546؛ معاهد التنصیص، ج 2، ص 115؛ العبر، ج 2، ص
317؛ الاعلام، ج 6، ص328؛ یتیمة الدهر، ج 3، ص 183؛ النجوم الزاهره، ج
4، ص 60؛ تاریخ ابن اثیر، ج 8، ص 605؛ دائرة المعارف الاسلامیه،
ماده: «ابن العمید»؛ الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری،
ج 1، ص 178.
[6] الحلّة السیراء، ج 1، ص 304؛
البیان المغرب، ج 1، ص 231؛ وفیات الأعیان، ج 1، ص 361؛
الاعلام، ج 2، ص 120.
[7] إنباه الرواة، ج 1، ص 225؛ کشف
الظنون، ج 1، ص 168 و 282؛ الاعلام، ج 2، ص 309؛ معجم الادباء، ج 6، ص 289 و
بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 3، ص 60.
[8] وفیات الاعیان، ج 2، ص
342؛ أعمال الاعلام، ص 64؛ البیان المغرب، ج 3، ص 242-243؛ العبر، ج 2، ص
315؛ تاریخ الجزائر العام، ج1، ص 320-321؛ الاعلام، ج 3، ص 103.
[9] وفیات الاعیان، ج 2، ص
407؛ النجوم الزاهره، ج 4، ص 59؛ البدایة و النهایه، ج 11، ص 270؛شذرات
الذهب، ج 3، ص 70؛ العبر، ج 2، ص 315؛ سیر اعلام النبلاء، ج 10، ص 173؛
بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 3، ص 224؛ الاعلام، ج 3، ص 181.
[10]شذرات الذهب، ج 3، ص 37؛ زهر الآداب،
ج 1، ص 316؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 358-360؛ الفهرست، ص 139؛
بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 77؛ الدیارات، ص 167-170؛تاریخ
الادب العربی، ج 2، ص 507؛ و الاعلام، ج 8، ص 43.