responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 312

حرمت کرد. آن گاه او را مخیّر ساخت، یا اموالی را که بر عهده دارد بپردازد و یا به مراکز فساد برود، با تن فروشی در آن جا، مالی را که بر گردن او است به دست آورد. چون عرصه کاملا بر او تنگ شد و کاملا در معرض رسوایی قرار گرفت، از غفلت مأموران مراقبش استفاده کرد و خودش را در رودخانه دجله غرق کرد. برخی نیز می گویند این عضدالدوله بود که دستور داد او را در رودخانه غرق کنند.(2)

خالدی (سعید)

ابوعثمان، سعید بن هاشم بن وعله بن عثمان بن بلال و از بنی عبدقیس، شاعر و ادیب بود. او و برادرش محمد به خالد یین شهرت داشتند. آن دو، در حافظه و بدیهه گویی ممتاز بودند. آنها از مردم «خالدیه» یکی از نواحی تابع موصل بودند و نسبتشان نیز به آن ناحیه است و نیز می گویند: اسم خالدی، به جهت جدشان (خالد) است آن دو، نخست به دربار سیف الدوله حمدانی در حلب آمدند، آن گاه میان ایشان و سیف الدوله، کدورتی پیش آمد؛ از این رو، دربارِ سیف الدوله را ترک کرده، به بغداد رفتند. ثعالبی درباره آنها می گوید: همان طور که برادری نسبی، آن دو را بر هم پیوند می داد، برادری ادبی نیز موجب پیوند ایشان بود. آنها در همدلی و همیاریِ یکدیگر، گویا یک روح در دو پیکر بودند، حتی در سرودن شعر نیز از هم جدا نبوده، آن را به یاری هم می سرودند. هیچ گاه نیز چه در سفر و چه در در حضر از هم جدا نمی گشتند. آن دو در تألیف کتاب های زیادی با هم مشارکت داشتند؛ از جمله:

الأشباه و النظائر؛ اخبار الموصل؛ التحف و الهدایا؛ اخبار ابی تمام و محاسن شعره؛ اختیار شعر البحتری؛ اختیار شعر بشار بن برد؛ اختیار شعر مسلم بن ولید؛ اختیار شعر ابن الرومی؛ اختیار شعر ابن المعتز و التنبیه علی معانیه؛ کتاب الدیارات؛ حماسة شعر المحدثین؛ و....

از سرودهای او است:

«به تو هشدار می دهم به این که فکر کنم وعده و قرار خویش را فراموش می کنی، یا این که اکنون با این هشدار تقاضایی داشته باشم.

بلکه این کار من، درست مانند آن است که شمشیر، اگر چه بُرّان هم باشد، پس از کشیدن از غلاف، باید تکانی می خورد، گرچه اندک باشد (کنایه از این که من می دانم تو اهل فراموشی نیستی، اما می خواهم تذکری داده باشم).»

و در قصیده ای زیبا، غلامش رشا را این گونه وصف می کند:

«این جوان، بنده نیست. این فرزندی است که پروردگار مهیمن و صمد او را به من بخشیده است!

با خدمتگزاری خوبش، پشت مرا می بندد (قرص می کند)؛ لذا او دست و پا و خلاصه توان من است.

کم سن و سال است و پُر سود، ولی چالاکی و کم توانی (ناشی از خردسالی) را به هم آمیخته دارد.»

این قصیده، مشتمل بر 25 بیت است، و از زیباترین قصیده هایی است که در وصف بنده و خدمتگزاری نیکوی وی سروده است.(3)

غالب ناصری

او ابوتمام غالب، مولای عبدالرحمان ناصر، خلیفه اموی است. از عجم های پرورش یافته در عرب ها (دورگه) و شیخ موالیِ قرطبه است، و امیر شهر «سالم» و مرزهای سفلای اندلس بود. وی فرماندهی بزرگ و یگانه سردار اندلس بود. ابوالحسن جعفر مصحفی که منصب وزارت داشت، هنگامی که حاجبِ هشام مؤید بن حکم شد، با وی بد برخورد کرد ـ چون می خواست یگانه قدرت باشد ـ از این رو، در نتیجه رقابت میان آن دو، اوضاع و احوال مناطق مرزی اندلس آشفته و نابسامان شد. تنها از این راه بود که محمد بن ابی عامر می توانست برای رسیدن به قدرت، از آن بهره برداری کند؛ البته او برای تحقق این مهم، شیوه نادرستی برگزید که مبتنی بر به کار بستن خدعه و نیرنگ برضد آنها و سپس از سر راه برداشتن ایشان بود، از این رو، نخست از غالب برضد مصحفی کمک گرفت، بدین ترتیب که به یاری صبح مادر خلیفه از او (خلیفه) دستوری گرفت که مقام دو وزارت شمشیر و قلم را به غالب واگذارد تا غالب، وزیر و فرمانده کل شود، آن گاه با اسماء دختر ابن ابی عامر ازدواج کرد و داماد او شد و جعفر بن علی بن حمدون،معروف به اندلسی را از آن سوی مغرب به خدمت فراخواند. اندلسی از شیوخ قبیله زناته بود که افراد آن از دست بلکین بن زیری که با آنها جنگیده و ایشان را از سرزمینشان بیرون رانده و به شهر (سبته) پناه جسته بودند. اندلسی و افرادش، به خلیفه اندلس پناه برده، تحت حمایت او می زیستند. به هر حال، جعفر بن علی با مردم قبیله اش در اندلس می زیست. ابن ابی عامر هم از این مسئله سود جسته، وی را به وزارت خویش گرفت، و بدین وسیله و از پشتیبانی بربرها، کارش سامان یافت و نیرومند شد، و بربرها را جایگزین صقالبه کرد. و هنگامی که غالب ناصری به حیله ابن ابی عامر پی برد، روابطشان تیره شد، در نتیجه غالب به پادشاهان مسیحی پیوست، اما در نبردی که ابن ابی عامر در سال 371ق برضد ایشان کرد، غالب کشته شد، و ابن ابی عامر نیز از دست دو رقیب خطرناک؛ یعنی مصحفی و ناصری خلاص شد و پس از آن توانست یکه تاز قدرت شود.(4)

 

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 312
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست