نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 326
بازکردی
ابوعبدالله، حسن بن دوستک هربختی
کردی، از کردهای حمیدی است. ابتدا چوپان بود و به دلیل
سخاوت مندی، به این صفت معروف شد و مردم گرد او جمع شدند. او بعدها به
راهزنی پرداخت و هر گاه به غنیمتی دست می یافت، آن
را میان یاران خود توزیع می کرد، لذا همراهان او زیاد
شدند. او در ادامه به جنگ روی آورد و وارد ارمنستان شد و بر اُرجیش(3)
تسلط یافت و در آن تجدید قوا کرد. سپس دیاربکر، میّافارقین
و دیگر نقاط دیاربکر را تصاحب کرد و نصّیبین دست یافت.
صمصام الدوله دیلمی، لشکری
برای جنگ با وی فرستاد و باز کردی آن را شکست داد. بازکردی،
در اندیشه تصرف بغداد شد. صمصام الدوله از او بیمناک شد، و لذا سپاه دیگری
را برای رویارویی با او گسیل داد. لشکریان بر
باز کردی غلبه یافته و او را از موصل راندند. باز کرد، دوباره برای
دست یابی کوشید، لذا، امیر موصل، ابوطاهر ابراهیم
بن ناصرالدوله حمدانی، از ابوالذّواد، محمد بن مسیب عقیلی،
یاری جست. ابوالذّواد نیز به یاری او شتافت و در یک
درگیری باز کردی کشته شد. ابوالذّواد پس از کشتن ابوطاهر ابراهیم
بن ناصرالدوله حمدانی و برادرش ابوعبدالله، حسین حمدانی، بر
موصل استیلا یافت.(4)
بلدی
احمد بن محمد بلدی، منسوب به
بلده، از شهرهای جزیره در اوائل حکومت فاطمی، از پزشکان معروف
بود و دستی شفا بخش داشت. کتاب الحبالی و الأطفال و الصبیان و
حفظ صحّتهم و مداواة الامراض العارضه لهم از نوشته های اوست که آن را برای
وزیر وقت، یعقوب ابن کلّس تألیف کرد.(5)
خالدی (محمد)
ابوبکر، محمد بن هشام بن وعلة بن عثمان
بن بلال، از قبیله «بنی عهد قیس» است. او برادر سعید خالدی
(متوفای 371ق) است و هر دو به خالدیان معروف اند. آن دو از نزدیکان
سیف الدوله حمدانی بوده اند که سرپرستی کتابخانه خود را به آن
ها سپرد. این دو برادر، مشترکاً شعر می گفتند و اشعارشان به هر دو
نسبت داده می شود. از اشعار اوست:
«ای دوست من! چه کسی درباره
دنیا و ستم های آن بر من، از من عذرخواهی می کند؟ عجیب
این است که همانا من در آبادانی روزهای آن می کوشم، و او
عمر مرا تباه می کند.»
و گفته اوست :
«ای کسی که بر من جامه بیماری
پوشانده ای! بدان که برای همیشه، در بیداری و خواب
در اندیشه من خواهی بود!
تو آرزوی منی، و اگر چشم بر
هم نهی، آرزوها تو را به عالم رویاها در می آورند.»(6)
حسدای بن شبروط
ابویوسف، حسدای بن اسحاق بن
عزراء بن شبروط، از مردم اندلس و از روحانیان و طبیبان یهودی
است که به خدمت عبدالرحمان ناصر و پس از او به خدمت پسرش الحکم المستنصر در آمد و
مورد توجه و حمایت آن دو قرار گرفت. از پیامدهای این حمایت
آن بود که وی به تدریس کتاب «تلمود» در اسپانیا پرداخت و دیری
نپایید که آن جا مرکز تحقیقات و آموزش تعالیم یهودیت
شد، هم چنان که از نتایج این حمایت آن شد که احوال یهود نیکو
شد و بالتبع فرصت یافتند تا سهم زیادی در امور فرهنگی
اندلس داشته باشند.
حسدای، کتاب اساس پزشکی (Matirea Medica)
را از لاتین به عربی ترجمه کرد و نسخه این کتاب، هدیه دیپلماتیکی
بود که امپراطور بیزانس، کنستانتین هفتم، برای خلیفه عبدالرحمان
ناصر فرستاد.(7)
عبدالله عامری
او عبدالله بن محمد بن ابی عامر
منصور، و مادرش ام ولد بود. وی از پدر خود خشمناک بود؛ به دلیل این
که برادرش عبدالملک را بر وی ترجیح می داد و معتقد بود که در
شجاعت و صداقت، بر او برتری دارد، از این رو عبدالله به سرقسطه و نزد
امیر آن جا، عبدالرحمان بن مطرّف تجیبی رفت. عبدالرحمان که از
پدر او ناراحت بود از فرصت استفاده و از او استقبال کرد و کینه پدرش را در
او برافروخت. آن دو متحد شدند تا در فرصتی مناسب، به منصور حمله کنند. و نیز
بر تقسیم حکومت اندلس، توافق کردند عبدالله در قرطبه و نواحی آن، و
عبدالرحمان، در مناطق مرزی و پیرامون آن حکومت مستقل تشکیل دهد.
بعضی از بزرگان لشگر و رجال دولت که مخالف منصور بودند، به آن دو پیوستند.
میان اینان، عبدالله بن عبدالعزیز مروانی وزیر و
حاکم طلیطله نیز بود. منصور به این اتحاد پی برد و با
فراخوانی فرزندش عبدالله، حیله ای به کار بست و بدو اظهار محبت
کرد. عبدالله نزد پدر آمد و وی را به سپاه خود ملحق کرد. سپس در حالی
که عبدالله همراه او بود، برای محاصره شنت اشتبین به سوی شمال
روانه شد. چون منصور درگیر محاصره شهر بود، عبدالله همراه عده ای از
غلامان خود گریخت و به گارسیافرناندو، پادشاه قشتاله پناه برد. نیز
گفته شده است: به برمود دوم،
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 326