نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 336
بدگویی و دشنام آورده است،
از زیباترین آثار نثر در ادبیات عرب و از بهترین نوشته هایی
است که در به تصویر کشیدن شخصیت مردم قرن چهارم هجری به
جای مانده است.
صاحب بن عباد در 59 سالگی در ری
وفات یافت و پیکر او به اصفهان منتقل و دفن شد. او هنگام مرگ، به
فخرالدوله گفت: «تمام توانایی و استعدادم را در خدمت به تو به کار
بردم و روشی به کار بستم که در آن، برای تو خوشنامی همراه داشت.
اگر جریان امور را بدان گونه که هست پیش ببری، آن خوبی ها
به تو نسبت داده می شود و من فراموش می شوم. و اگر از آن روش نیکو،
عدول کنی، من مورد تحسین و تشکر قرار می گیرم و روش دوم
به تو نسبت داده می شود و این، حکومت تو را بی اعتبار می
کند.» صاحب بن عباد با این گفته، او را نصیحت می کرد تا این
که جان سپرد. پس از مرگ او، فخرالدوله کسی را گماشت تا اموال و دارایی
او را جمع کرده، نزد او ببرد.
از جمله آثار او می توان به: کتاب
الوقف و الابتداء، المحیط فی اللغة، الوزراء، دیوان الرسائل،
الامامة، نهج السبیل (در اصول) اشاره کرد.
شریف رضی در قصیده ای
با مطلع زیر، او را ستوده است:
«بیزارم از روزگاری که گاهی
بالا می برد و گاهی فرو می نهد، و صبر بر ]سختی[
روزگاران، مشکل و بعید است.»
قصیده را با مدح و تمجید پی
می گیرد:
«ای ابوقاسم! چیزی که
بدان امید داشتم، این بود که با آن، بینی دشمنان را به
خاک بمالم و حَسودان را خوار کنم.
]و این که[ هنگام نومیدی،
تو پناهگاه ما باشی، و روزگار سخت و تشنه ما را سیراب کنی.»
نیز در رثای او قصیده
ای سروده که چنین آغاز می شود:
«آیا مرگ، یلان را این
گونه به زیر می کشد و روزگار، این چنین کوه ها را فرو می
پاشد؟!»
سپس چنین ادامه می دهد:
«تو نخستین ستاره ای نبودی
که دنیا را ترک کرد و به سوی همگنان (ستارگان) افتاد و اوج گرفت و به
بالا پرواز کرد.
بعد از تو، افسوس بر قلم ها! که جز
انگشتان تو چیزی نمی خواهند.
سلطنت و حکومت، به وجود تو، عزیز
و محترم بود؛ و چه بسا سلطانی که به مردان عزت می بخشد.
ای که از این روزگار،
همانند او را می خواهی! این کار، ناشدنی است و زمان را به
چیزی سخت و محال واداشته ای. و کمال را می بینم که
بر او ستم کرده، زیرا هدف مصیبت ها و حوادث روزگار، کسی است که
دارای کمال است.»(6)
عتقی
ابوعبدالرحمان، محمد بن عبدالله بن
محمد، معروف به عتقی افریقی، فلکی و تاریخ نگاری
دقیق و از مردم «افریقا» است. در «مصر» سکونت گزید و نزد شاهان
آن جا منزلت والایی یافت. وی کتابی در تاریخ
بنی امیه و بنی عباس تألیف کرد و در آن از محاسن آنان ذکری
میان آورد، لذا عزیز فاطمی بر او خشم گرفت و او را تا هنگام
مرگش خانه نشین کرد.
کتاب های التاریخ الجامع، سیرة
العزیز الفاطمی، الوسیلة الی ادراک الفضیله، ادب
الشهاده، النجوم و احکامها و... از آثار اوست.(7)
وأواء دمشقی
ابوالفرج، محمد بن احمد غسانی
دمشقی، معروف به وأواء، در دمشق متولد شد و با فقر زیست. او میوه
فروش بود و با صدای بلندی شبیه زوزه (صدای شغال و سگ) ندا
سرمی داد، از این رو او را وأواء خواندند. به مطالعه متمایل شد.
سپس دیوان های برخی شاعران بزرگ را حفظ کرد و خود، شاعری
نیکوسرا شد و اشعارش الفاظی شیوا و شیرین و معانیِ
لطیف داشت. مدتی در حلب و دربار سیف الدوله بود، سپس به دمشق
بازگشت و در آن جا درگذشت.
از غزل های اوست:
«در حالی که چشم های او ما
را کشت، گفت: تا چه حد ]این ستمگری ادامه دارد؟[ آیا برای
کشته عشق، قصاصی نیست؟!
از نرگس دیدگان، مروارید
فروریخت و با آن، گلِ گونه را آب یاری کرد و عناب لب را به
دندان ]که همانند تگرگ سفید بود [گزید.
او آدمی زاده ای است که اگر
خورشید، در او بنگرد، دیگر هرگز بر کسی نخواهد تابید.
گویا میان جنگل مژه او، شیران
مرگ، در کمین نشسته اند.»
او شعر ذیل را در وصف شراب گفته
است:
«آن، آب حیات است و اگر بر سنگی
برسد، در آن سنگ، حالت مستی و نشاط و شور پدید می آورد.
گویا زبان، آب را برمی گزیند،
قطره اشکی است که در پلک های شخصی گریان می درخشد.
هنگامی که حباب آن را بالا می
برد، گویا شبکه ای از نقره فام بر صفحه ای از طلاست.
حدت و تیزی آن، از روی
جام، هویدا است، گویا از آن تگرگی شکل داده روی شعله ای
از آتش که وقتی مخلوط می شود، می پنداری در دهانه جام
گردن بندی از مروارید درخشان یا دندان هایی در کنار
هم چیده است.»(8)
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 336