نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 348
دوستان! آنچه را که آتش از نیرو
(خاصیت) انداخته و به دود آمیخته شده، از من دور کنید!
چون از آتش می ترسم، از هر چیز
مرتبط با آتش می ترسم.
مرا از شراب، سیراب کنید تا
چون خمره ای میان خمره های شراب باشم.
و به گونه ای مست شراب شوم که از
پای در آمده، همچون کوران و افلیجان شوم.
مرا در جشن مهرگان، از شراب، سیراب
کنید؛ گر چه پنج روز به پایان ماه رمضان مانده باشد!»(3)
ابن حنزابه(جعفر)
ابوالفضل، جعفر بن فضل بن جعفر بن محمد
بن موسی بن حسن بن فرات، به ابن حنزابه(4) معروف است و در بغداد زاده شد. او
به مصر رفت و در زمان حکمرانی کافور اخشیدی، به وزارت برگزیده
شد و پس از وفات کافور، حسن بن طفج، حکمران رمله او را دستگیر و زندانی
کرد و آزار داد. پس از مدتی، آزاد شد و در سال 358ق به شام رفت. در آن جا
سردار جوهر وی را امان داد و او با احترام و اکرام به مصر بازگشت. وی
از حافظانِ ثقه به شمار می رفت و در حالی که وزیر بود، مجلس
املای حدیث ترتیب می داد، از این رو دارقطنی،
آهنگ «مصر» کرد و از خرمن دانش او بهره مند شد و «مسند»ی که ابن حنزابه در
سلسله راویان آن بود، برای او نگاشت و از او ثروت عظیمی
به دست آورد. دارقطنی و دیگران از او حدیث روایت کرده
اند. پدرش، وزیر خلیفه عباسی المقتدر بالله بود.
او سرانجام در 83 سالگی در مصر درگذشت
و بنا به وصیتش، جسد او را به مدینه منتقل و در خانه اش، نزدیک
قبر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)دفن کردند. کتابی در اسماء
رجال و کتابی در انساب، از تألیفات اوست.(5)
حمیدی
ابومحمود، حامد بن خضر، دانشمند نجومی
و ریاضی دان مشهور بود و در «ری» دیده به جهان گشود. او
به بررسی و اندازه گیری فلک البروج پرداخت و برخی آلات و
ابزار این فن را ساخت.(6)
زیری بن عطیّه
او زیری بن عطیّة بن
عبدالله بن خزر، بزرگ قبیله مغراوه و از بربرهای زناته بود. ابوعامر
منصور در سال 381ق حکومت مغرب دور را به او سپرد و او بر شورش های قبایل
پیروز شد. در سال 382ق در قرطبه نزد منصور رفت. پسر عموی وی یدّو
بن یعلا]ی [یفرنی، بزرگ قبیله یفرن، بربر
زناته، فرصت را غنیمت شمرد وشهر فاس را تصرف کرد. زیری، به مغرب
برگشت و پس از نبردی سهمگین، قوای یدّو را دَرهم شکست و
او را نابود کرد و سرش را برای منصور بن ابی عامر فرستاد. زیری
در سال 384ق شهر «وجده» را بنا نهاد تا پایگاه دفاعی منطقه مغرب دور و
مغرب میانه باشد و آن را مرکز حکومت خویش قرار داد.
در سال 386ق ندای مخالفت با منصور
سرداد و از وی بیزاری جست. منصور نیز سپاهی به
فرماندهی یکی از یاران خود (واضح) به مصافِ وی
فرستاد که به شکست زیری انجامید و او به منطقه صنهاجه در مغرب میانه
عقب نشست. در آن منطقه، مردم با سلطان خود بادیس بن منصور بن بلکین اختلاف
داشتند. زیری از قبیله مغراوه خواست به او بپیوندند؛ آن
ها نیز دعوتش را پذیرفتند و به یاری او شتافتند و او شهر
تاهرت و برخی از سرزمین های زاب و تلمسان را تسخیر کرد و
به نام هشام بن حکم اموی خطبه خواند. او پس از این، نامه ای به
منصور بن ابی عامر نوشت و خشنودی او را طلب و درخواست کرد تا او را
دوباره به حکومت مغربِ دور بگمارد. پیش از آن که جوابی از سوی
خلیفه برسد، براثر جراحات وارد بر او، درگذشت و پس از وی، فرزندش
المعزّ بن زیری جانشین او شد.(7)
مقلّد عقیلی
او مقلّد بن مسیّب بن رافع عقیلی،
از بنی هوازن، حکمران موصل و ملقب به حسام الدوله بود. وی پس از وفات
برادرش ابوالذّواد در سال 386ق امیر شد. خلیفه القادر بالله، هدایایی
برای او فرستاد و منصب جدید را به او تبریک گفت. عرب خفاجه
برابر قدرتش تسلیم شدند. مقلّد از شیعیان افراطی بود و در
اعتقاداتش غلوّ می کرد. سرانجام در مجلس انسی به دست غلامانش کشته شد.
برخی گفته اند: سبب هلاکت او این بود که قاتل وی شنید او
به شخصی که عازم حج بود گفت: «چون نزد قبر رسول خدا(صلی الله علیه
وآله) رسیدی درنگ کن و از جانب من بگو: اگر آن دو نفر (ابوبکر و عمر)
تو را مصاحبت نمی کردند، شما را زیارت می کردم.»
پس از او، فرزندش معتمدالدوله قرواش، به
امارت رسید. او دوستدار اهل ادب بود و چون وفات یافت، عده ای از
شعرا مرثیه هایی برای او سرودند؛ از جمله شریف رضی
که می گوید:
«ای عامر! تو به امروز و فردا
تعلق نداری، و پس از مقلّد، خواریِ روزگار بر دوش می کشی.»
او همچنین می گوید:
«به حمایت شدگان بگو پس از او، کسی
نیست که از شما حمایت
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 348