responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 355

شراب کهنه بنوش! که گویا رایحه آن، مشک است که دست عطّار، آن را می پراکند.»(3)

جوهری

 

ابونصر، اسماعیل بن حمّاد بن نصر جوهری فارابی، از مردم فارابِ ترکستان و بدان شهر منسوب است. از پیشوایان لغت بود و این فن را از دایی اش ابوابراهیم اسحاق فارابی (متوفای 350ق) و ادبیات عرب را در محضر ابوعلی فارسی و ابوسعید سیرافی آموخت. برای مدتی به «حجاز» رفت و با مردمان آن دیار به گفتوگو نشست. او هم چنین از سرزمین ربیعه، مصر و بغداد دیدن کرد و سپس به خراسان بازگشت و در نیشابور به تدریس و تألیف مشغول شد.

 

او نخستین کسی بود که سودای پرواز، در سر داشت و در این راه نیز جان باخت. او برای این منظور، دوبال از چوب، فراهم و آن را با ریسمان به هم متصل کرد وبه بام خانه اش و به قولی به بام مسجد جامع نیشابور رفت و به مردم گفت: «چیزی ساخته ام که کسی تاکنون به ساختن آن موفق نشده و هم اکنون با آن پرواز می کنم.» مردم ازدحام کرده، او را می نگریستند. به آرامی آن دو بال را زیر بغل گرفت و ناگهان خود را در هوا رها کرد، امّا اختراع نافرجامش به مرگ او انجامید. می گویند: اواخر عمرش به مرض وسواس مبتلا شده بود.

 

الصحاح فی اللغه، کتاب فی العروض و مقدمة فی النحو، از تألیفات اوست. در تاریخ وفاتش اختلاف است؛ برخی آن را سال 398ق روایت کرده اند.(4)

 

سلامی

 

ابوالحسن، محمد بن عبدالله بن محمد مخزومی قرشی سلامی، منسوب به دارالسلام (بغداد) است و نسب او به خالدبن ولید مخزومی می رسد. وی از شاعران برجسته در عصر خود بود. در سال 336ق در بغداد زاده شد و در عنفوان جوانی به «موصل» رفت و در آن جا با شاعران بزرگی چون ابوعثمان مازنی و ابوالفرج ببّغاء دیدار کرد. آنان از لطافت شعرش با وجود کمی سن او، در شگفت شدند. پس از آن، راهی دربار عضدالدوله دیلمی شد و به گرمی مورد استقبال قرار گرفت و عضدالدوله را ستود. پس از وفات عضدالدوله، بیمار شد و در 56 سالگی درگذشت.

از اشعار اوست که می گوید:

«بنوش و سیراب کن جوانمردی را که، با نفسی حاجت مند با روزگار همراه است!

اشخاص بزرگ، امتناع می کنند که جز با بزرگان هم پیاله شوند. در مسیر وزش باد صبا و در خانه هایی که با شاخسارها و ماه ها بنا شده، ساکن می شویم.

و با اذان تنبورها، نماز می گزاریم و به نغمه تارها گوش فرا می دهیم.

میان قومی که پیشوایشان به درگاه جام، سجده، و مقابل نی و عود، رکوع می کند.»(5)

الطائع لله

 

ابوبکر، عبدالکریم بن فضل (المطیع لله) بن جعفر (المقتدربالله) عباسی، ملقب به الطائعلله، بیست و چهارمین خلیفه عباسی است و از کنیزی به نام هزار یا عَتْب زاده شد و پدرش در سال 363ق به نفع او از خلافت کناره گرفت. در روزگار وی، جنگ و آشوب میان عضدالدوله دیلمی و پسرعمّه خلیفه عزّالدوله بختیاری درگرفت و عزالدوله در سال 367ق کشته شد.

 

عضدالدوله نیز در سال 372ق درگذشت و فرزندش بهاءالدوله اداره امور را به دست گرفت. در سال 379ق خلیفه الطائعلله، شیخ مفید، پیشوای شیعیان را به علت ایجاد آشوب میان شیعیان و سنیان گرفتار کرد، ولی بهاءالدوله وی را آزاد ساخت.

 

در سال 381ق سپاهیان بر بهاءالدوله شوریدند و حقوق خود را خواستند. ابوالحسن معلم که حرف هایش در دل بهاءالدوله نفوذ داشت، او را واداشت تا خلیفه الطائع را برکنار و اموالش را مصادره کند. ابوالحسن این امر را برای بهاءالدوله، سهل و آسان جلوه داد، از این رو بهاءالدوله به حضور خلیفه رسید و جمع کثیری از سربازان دیلمی در مجلس حاضر شدند. وی زمین را بوسید و برخی از سربازان دیلمی نیز دست خلیفه را بوسیدند، ولی ناگهان وی را از تخت به زیر کشیدند و در حالی که خلیفه آیه (إنّا لله و انّا الیه راجعون)(6) را زمزمه می کرد و فریاد می زد، کسی به او توجهی نداشت. بهاءالدوله نیز اموال و گنجینه های قصر را مصادره کرد. خبر این حادثه به مردم رسید و آنان نیز قصر را غارت کردند. الطائع به خانه بهاءالدوله برده شد و مخالفان از وی خواستند از خلافت کنار گیرد؛ او نیز چنین کرد و حاضران را شاهد گرفت. آن گاه امیر احمد بن امیر اسحاق، پسر مقتدر، خلیفه عباسی را حاضر و با وی بیعت کردند و امیر احمد را به القائم بالله ملقب ساختند. پس از آن، الطائع در حجره ای در خانه القادربالله سکونت گزید و در سال 393ق درگذشت. روزی که الطائع را واداشتند خود را از خلافت برکنار کند، به «یوم الدار» معروف شد. از جمله حاضران درآن روز، شریف رضی، سرپرست شیعیان بود که در قصیده ای حوادث آن روز را وصف می کند: «از غارت اموال و

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 355
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست