responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 368

حسین موسوی

 

ابواحمد، حسین بن موسی بن محمد بن ابراهیم بن محمد بن موسی کاظم فرزند جعفر صادق، مهتر علویان طالبی در بغداد و پدر شریف رضی و سیدمرتضی بود. چندین بار ریاست طالبیان را به عهده گرفت و سپس از مقامش برکنار شد. عضدالدوله دیلمی او را در سال 369ق دستگیر و در سال 372ق شرف الدوله پسر عضدالدوله آزادش ساخت و او را دوباره به ریاست گماشت و مسئولیت امیرالحاج و دیوان مظالم را بدو سپرد. پیوسته بر این مقام بود تا این که در 97 سالگی درگذشت.(8)

 

عثمان طرسوسی

 

ابوعمر، عثمان بن عبدالله طرسوسی، از ادیبان و فاضلان بود. با خط خود، ادبیات و اشعار فراوانی نوشت و شعر شاعران دیگری از معاصرانش را گرد آورد که از جمله ایشان، ابوالعباس ناشئ و شاعران دربار سیف الدوله و پسرش شرف الدوله بودند. وقتی که «روم» به فرماندهی ناکفور در سال 354ق(965م) برطرسوس غلبه یافت، او از آن جا به «معرة النعمان» کوچ کرد و قاضی آن سامان شد و به قاضی طرسوسی شهرت یافت. بین شام و عراق در رفت و آمد بود که در سال 400ق در محل کَفَر طالب نزدیک، حلب اجل او فرا رسید.

از تألیفات اوست: کتاب سیَر الثغور فی اخبار طرسوس که در آن شهر طرسوس، زیستگاه خود و از شهرهای بزرگ و معتبر اسلامی را وصف کرد. در این کتاب، از زندگی مردم و کسانی چون : شیوخ، زاهدان، واعظان، قاریان، رهبران، مرز داران و حاکمان را که زندگیشان را در آن شهر وقف جهاد کردند، آورده است. او کتابی هم در سرگذشت حاجبان تألیف کرده است.(9)

طلیق مروانی

 

او مروان بن عبدالرحمان بن مروان بن عبدالرحمان ناصر است. به دلیل حادثه ای میان او و پدرش، طلیق خوانده شد؛ آن قصه از این قرار است: او عاشق دختر همسایه اش شده بود و پدرش به او قول داد آن دختر را به عقد او در آورد، ولی پدرش بر او پیشی گرفت و با آن دختر ازدواج کرد و به همین جهت، او پدرش را کُشت. منصور بن ابی عامر او را به سبب این جنایت زندانی کرد. سپس آن گونه که نقل شده، منصور، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در خواب دید و پیامبر به او امر کرد مروان را آزاد کند و او مروان را آزاد کرد. از آن زمان، او را طلیق خواندند. او به شریف مروانی(شریف قرشی) هم ملقب بود.

 

طلیق، شاعری ادیب بود و موقعیتش میان امویان، چون ابن معتز میان عباسیان و در ملاحت شعر و حُسن تشبیهش، مانند اوست. از جمله اشعارش، غزلی است که در آن می گوید:

 

«شاخه ای روی تپه ای از رمل سفید به اهتزاز در می آید و همه از آن لذت می برند، ولی بهره قلب من از آن فقط سوختن است.

 

زیبایی از رخ او مانند ماهی که هیچ وقت محو نمی شود، بر ما طلوع کرد.

 

زیبایی در او به نهایت رسید؛ و شاخه موقعی زیباست که برگ داشته باشد.

 

ای بسا پیمانه ای که شدت ظلمت شب را از درخشندگی و زیبایی خود، لباس نور پوشانده است.

 

پیوسته از گوشه پیاله، جرعه می نوشم؛ که نشئه ای در من پدید می آورد و مرا از خواب بازمی دارد.

 

انگار پیاله میان انگشتان او، پرتو زرد رنگ گلِ نرگس است که بر برگ های سفیدش می نشیند.

 

آن پیاله، خورشیدی، و لب او، مغرب است و دست حیات بخش ساقی می درخشد.

 

و وقتی پیاله چون خورشید در دهان او غروب می کند، بر گونه او شفقی به جا می گذارد.»(10)

 

عبدالرحمان عامری

 

ابوالمطرف، الناصرلدین الله مأمون عبدالرحمان بن محمد ابی عامر منصور معافری، ملقب به شنجول، حاجب خلیفه قرطبه، هشام (المؤید بالله) بن الحکم (المستنصر بالله) و واپسین تن از عامریان آن سامان است. پس از درگذشت برادرش عبدالملک مظفر، حاجبِ برگزیده و به مأمون ملقب شد. از آن پس، حاجب عالی و ناصرالدوله خوانده می شد.

وی از هشام خواست او را به ولایتعهدی خود برگزیند. هشام به دلیل ضعف و نداشتن پسر، او را به ولایتعهدی برگزید. این اقدام هشام، خشم مردم اندلس را برانگیخت. عبدالرحمان لقب ولی عهد المسلمین را به القابش افزود. عبدالرحمان برای جنگ روانه جلّیقه شد و در این سفر بود که دریافت محمد بن هشام بن عبدالجبار، نوه عبدالرحمان ناصر اموی در قرطبه قیام و هشام مؤید را برکنار کرده است. عبدالرحمان به قصد قرطبه از سفر بازگشت، ولی سرداران لشکرش او را رها کردند و در حالی به قصرش در ارملاط (Gualmellato) رسید که غیر از خدمتکارانِ جزء، کسی با وی نبود. ابن عبدالجبار او را فراخواند، ولی او به کوهستان گرفت. ابن عبدالجبار بر او دست یافت و سرش را برید و پیکر بی جانش به «قرطبه» برده شد. آن گاه به دستور ابن عبدالجبار، شکمش را شکافته، پس از خالی کردن آن، آن را با داروهایی پرکردند تا بدن، از گزند آفات در امان باشد. سپس پیراهن و شلواری بر آن پوشاند و بر چوب درازی بر «باب سدّه» قصر قرطبه آویختند.

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 368
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست