نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 375
فرستاد. او در قسطنطنیه و در کاخ
امپراتوری، مناظراتی با دانشمندان مسیحی داشته، بر آن ها
غلبه یافت. وقتی که نزد شاه روم رفت، به او گفته شد: باید مقابل
او، زمین را ببوسی، ولی او قبول نکرد. به او گفتند: تنها راه رسیدن
به حضور شاه، بوسیدن زمین است، اما او از بوسیدن زمین به
شدت خودداری کرد. آن گاه به فرمان شاه، درِ کوچکی ساخته شد تا قاضی
باکمر خمیده از آن وارد شود تا حاضران فکر کنند او زمین را بوسیده
است.
چون قاضی، آن در را دید، به
مسأله پی برد، پشت کرده، وارد شد. پادشاه که چگونگی ورود قاضی
را دید، ایستاد و از او استقبال کرد. او را به سبب این عمل،
گرامی داشتند.
در حضور امپراتور بعضی از اسقف ها
از او پرسیدند: «همسر پیامبر شما چه کرد که به دروغگویی
متهم شد؟
باقلانی بالبداهه گفت: «آن ها دو
زن هستند که به زشتی نام برده شده اند: مریم و عایشه؛ خداوند هر
دو را تبرئه کرده است. عایشه شوهر داشت، ولی بچه دار نشد و مریم
بچه دار شد، ولی شوهر نداشت؛ یعنی عایشه به پاکی و
برائت از گناه سزاوارتر از مریم است و هر دو از آنچه به آن ها نسبت داده شد،
مبرّا هستند.»
کتاب التمهید که ردّی بر
ملحدان، معطّله، رافضیان، خوارج و معتزله است، از آثار اوست.
او در 65 سالگی درگذشت.(2)
ابن فرضی
ابوالولید، عبدالله بن محمد بن یوسف
بن نصر ازدی قرطبی، معروف به ابن فرضی، فقیهی آگاه،
عالم به حدیث و علم رجال و در ادبیات و سیره نویسی
سرآمد بود. در سال 382ق از اندلس رهسپار مشرق شد و حج به جا آورد. از علما حدیث
شنید و از محضرشان دانش آموخت. از املای آنان احادیث نوشته، و
از اساتید بزرگی از اهل مشرق روایت نقل کرد. در شهر بلنسیه
عهده دار قضا بود.
در سال 403ق که سلیمان بن حکم
المستعین بالله وارد شهر شده، اموال و جان ها و ناموس مردم را مباح کرده
بود، به دست بربرهای مهاجم، کشته شد. تاریخ علماء الاندلس که ابن
بشکوال، کتاب الصله را در حاشیه آن نوشت ، کتاب المؤتلف و المختلف و کتابی
در سرگذشت شعرای اندلس از آثار اوست. وی در 52 سالگی درگذشت.(3)
بهاءالدوله دیلمی
ابونصر، فیروز بن فنّا خسرو
عضدالدولة بن حسن رکن الدولة بن بویه، فرمانروای «عراق» و «ایران»
بود. پس از درگذشت برادرش ابوالفوارس شرف الدوله، در سال 379ق برتخت سلطنت نشست.
او از خلیفه الطائع بدش می آمد، لذا در سال 381ق به دلیل طمع به
مالَش، او را به کناره گیری از خلافت واداشت و احمد بن اسحاق بن
مقتدربالله را به جای او گماشته، به القادر بالله ملقب ساخت و در سال 383ق
دخترش را به او تزویج کرد از آن پس، بهاءالدوله، حاکم حقیقی شد
و اموالی جمع کرده بود که معادل آن را هیچ یک از دیلمیان
فراهم نیاورد. او از بخشش یک درهم مال خویش دریغ کرده،
بخل میورزید و از اموال مصادره ای مردم، می بخشید.
سلطنت او 24 سال به درازا کشید که در خلال این سال ها با برادرش صمصام
الدوله و بنی عقیل، فرمانروایان موصل، جنگ هایی
داشت. این جنگ ها فروپاشی سلطنت و حکومت دیلمیان را در پی
داشت. در 42 سالگی به علت مرض صرع درگذشت و به کوفه حمل شده، در مشهد امیرالمؤمنین
دفن شد. پسرش ابوشجاع سلطان الدوله، به جایش نشست. سیدِرضی او
را مدح و با قصایدش در مدح او مبالغه کرد. از جمله آن ها، قصیده ای
است که در مطلعش می گوید:
«روشنایی و رونق مُلک، از این
بهاء (بهاءالدوله) است، و درخشش بزرگواری، از نور و درخشش اوست.»
«و نیز در همین قصیده،
در حالی که صله می خواست، گفت: مرا حقّی دیرین
برتوست، این کوشش من برای خرسندی تو و ستایش من از توست.
از خصلت های شاهان در روزگاران این
است که دوستان را به سبب دوستی، پاداش می دهند.
همیشه برای روزگار، باقی
بمان! و میان فرزندان زمان، تو به ملک داری سزاوارتری.(4)
رمادی (یوسف)
ابوعمر، یوسف بن هارون کندی
رمادی از شاعران طبقه اول اندلس است. بزرگان ادب معاصر او می گفتند:
«شعر با کنده شروع شده و به کنده پایان یافت.» مرادشان امرئ القیس،
متنبّی و رمادی بود که همگی از قبیله کنده بودند. او
معاصر متنبّی بوده و ابوعلی قالی را، وقتی در سال 330ق به
اندلس آمد، با قصیده ای غرّا مدح کرد. او مستنصر را هم مدح کرد، ولی
مستنصر به دلیل یکی از اشعارش بر او خشم گرفته، او را زندانی
ساخت؛ آن شعر این بود:
«کسی را که به مقامی گماشت
در همان روز، برکنار می کند ولی عزل و نصب او، پایانی
ندارد.»
هشام (مؤید) بن حکم مستنصر، او را
آزاد و او نیز هشام و وزیرش منصور بن ابی عامر را مدح کرد. در
زمان فتنه و آشوب زیست. نسبت
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 375