نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 381
مرغزار توست.
آب فراوان برای تشنگان داری؛
در حالی که تو جز با اشک سیراب نمی شوی.
بوی خوشی از جانب سرزمین
غور وزید؛ پس از بیداری دانستیم این بوی خوش
توست.
وقتی که شادی، ما را به
جنبش آورد، آهنگ بازگشت کردیم، سوار بر شتران شدیم و به یاد تو
سرگرم و مشغول بودیم.
تیری به نشانه خورد و تیرانداز
آن، در سرزمین «ذوسلم» بود.
چه کسی در عراق بود که چنین
هدف دوری را نشانه گرفتی؟
چشمان تو را نزد من نویدی
است که بدان وفا نکردم؛ وه چه نزدیکی! و چشمانم به چشم هایت
دروغ نگفته است.
در روز دیدار چشم تو در ملاحت و زیبایی
آهو را ماند و برتری از آن چشم توست.
گویا چشمان تو در روز بی
تابی وفغان، از تو روی برتافته، نام های کشتگانت را برای
ما بازگو می کند.
تو مایه خوشی و شکنجه دل منی،
چه تلخ و چه شیرینی در دل من.
نامه های شوق نزد من است که آن را
بیان نمی کنم و اگر نگهبان نبود، آن را به لبانت می رساندم.
چشم به تو سرگشته شد و جز تو را تعقیب
نکرد.
چه کسی به چشم آموخته بود دل،
هوادار و عاشق تو است؟!».
و در اشتیاق کوی یار
این گونه سروده است:
«بر سکونتگاه ایشان گذشتم؛ در حالی
که خرابه هایش به دست پوسیدگی غارت می شد.
ایستادم تا مرکب من به دلیل
توقف زیاد خسته شد و مردمی که در قافله مرا همراهی می
کردند، ملامتم کردند.
در حالی که از پشت سر به خرابه ها
می نگریستم، حرکت کردم تا این که از چشمم ناپدید شدند. آن
گاه قلبم را متوجه آن خرابه ها ساختم.»
او هم چنین به بلندهمتی و
شرف خود مباهات کرده، می سراید:
«همواره از غیر پاکی و بزرگ
منشی اجتناب می کنم و اگر شکوهِ پاکی ها و راستی ها نبود،
هیچ گاه به دوست داشتن رغبتی نداشتم.
با صبوری خود، فرصتی یافتم
که پهلوانان همیشه پیروز، هنوز چنین فرصتی را از روزگار
به دست نیاورده اند.
صبوری و نادانی، هر کدام
زمانی ویژه دارند، اما روزگار من، به صبر، مأنوس تر است.
اگر عمرم روزگار طولانی را سپری
نکرده، ولی از فراز عظمت ها قلبی آزموده دارم.
بسنده است مرا که مورد خشم دشمنان باشم،
ولی نزد خوبان، محبوب باشم.
دشمنان جاهلم بر من هجوم می آورند
و من هم چنان بزرگ و برتر می شوم و آنان درباره ام گنگ و نااستوار سخن می
گویند، ولی من شیوا سخن می گویم.
شکیبایی من، مایه
اندوه و بغض آن هاست و چون می بینند اندوهناک نمی شوم، کینه
های انباشته آنان، افزون می شود.
از باده گساری دوری می
کنم؛ گویا سفیدی شراب، مانند درخشش ابر باران زاست که زود محو می
شود.
وقار، شیوه من است و نغمه های
دلربا بر اراده من اثر نمی کند و هیچ شرابی مرا مست و بی
خرد نمی سازد.
زشتی ها را تنها به اوصافشان می
شناسم و حتی هنگامی که بسیار غضبناکم، سخن ناروا بر زبان نمی
رانم.
شیوه من چنین است که از
مدحِ چاپلوسان با بردباری روی می گردانم. گویا کسی
که مدحیّه خود را تکرار می کند، در ذمّ من زیاده گویی
می کند.
زبان من هم چون خِرَد است که جهالت ها
را با دلیل، سرکوب می کند؛ آن هنگامی که دروغگویِ متجاوز،
به من تعرّض می کند.
راضی نمی شوم آن چیزهایی
که روزگار می بخشد و باز پس می گیرد، در اراده من خللی
وارد کند.
زمان، مرا به حفظ این اخلاق و
آداب ارزشمند قادر ساخت و گذشت روزگار، بهترین آموزگار است.»
این قصیده تا 72 بیت
پیش می رود و همه آن را در بیان علوّ همت و اخلاق خود سروده
است.
در سال 393ق فرماندهان ترک در محضر خلیفه
الطائع حضور یافتند و خلیفه را کشان کشان از دارالخلافه خارج ساخته،
او را برکنار کردند. لشکریان و مردم به دارالخلافه هجوم آورده، آن را غارت
کردند و گنجینه هایش را به تاراج بردند. آن روز به «یوم الدّار»
معروف شد. شریف رضی نیز که یکی از بزرگانِ حاضر در
مجلس بود، ماجرا را در قصیده ای با این مطلع، وصف کرده است:
«لواهج الشوق تخطیهم و تصمینی
و اللّوم فی الحبّ ینهاهم و
یغرینی (ادامه اشعار را در بخش مربوط به زندگانی الطائع،
خلیفه عباسی درگذشته به سال 392ق ملاحظه کنید).
او سرانجام در 47 سالگی در بغداد
درگذشت.(5)
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 381