responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 388

مادری رومی متولد شد. پس از مرگ پدرش در سال 386ق و در یازده سالگی، با او بیعت کردند و به نام او بر منابر مصر، شام و شمال افریقا خطبه خواندند. هیأتی از داعیان اسماعیلی به سرپرستی محمد بن اسماعیل درزی و حمزة بن علی فارسی وارد مصر شده، الحاکم را خدا خواندند. او این فکر را پسندید و ادعا کرد خداوند در جسم او حلول کرده و در سال 408ق ادعای خود را علنی کرد و خانه ای در کوه المقطّم اختیار کرد و سپس دفتری فراهم آورد که نام مؤمنانِ به او در آن ثبت می شد. هفده هزار نفر از مردم قاهره که همگی از غضب و انتقام او بیمناک بودند، نام خود را در آن دفتر ثبت کردند. او نیز در این مدت، لقبش را از الحاکم بامرالله به الحاکم بامره (حاکم به فرمان خویش) تغییر داد.

زمانی که عده ای از بی خردان، او را می دیدند، می گفتند: «ای یگانه ما!ای حیات بخش و میراننده ما!» مصریان که از اهل سنّت بودند، با اندیشه حلول خداوند در الحاکم، به مبارزه برخاسته، از داعیان ایرانی که این اندیشه الحادیِ جسورانه را ترویج می کردند، انتقام گرفتند و محمد بن اسماعیل درزی را کشتند. در نتیجه، حمزه فارسی پنهان و سپس با پیروانش در مناطق شام ظاهر شد. الحاکم نیز از مصریان به دلیل کشتن داعی او، انتقام گرفت و شهر فسطاط را به آتش کشید. کارهای غریبی از الحاکم سرمی زد که تناقضات عجیبی در آن ها به چشم می خورد. به چیزی فرمان می داد و سپس مجری فرمان را مجازات می کرد یا وزیری را منزلتی بالا می داد و سپس او را می کشت. برای مثال، می توان به وزیرش برجوان اشاره کرد. الحاکم به او مرتبه و مقام داد و سپس او را هلاک کرد. در روزگار او، کمتر وزیر یا بزرگی به مرگ طبیعی از دنیا می رفت. او هم چنین آموزگار و مربی خود (ابوتمیم سعید فارقی) را در حال حضورش در مجلس شب نشینی او کشت و برای بسیاری دیگر نیز همین سرنوشت را ترسیم کرد.

از دیگر کارهای او، این بود که طی فرمانی اهل ذمّه را ملزم کرد که اسلام را بپذیرند یا به روم کوچ کنند و اگر کسی از آن ها بخواهد در «مصر» بماند، اگر مسیحی است، باید صلیبی از طلا و نقره به گردن آویزد و اگر یهودی باشد مجسمه گوساله برسینه خود بیاویزد. سپس فرمان خود را تعدیل کرد و دستور داد به جای صلیب و مجسمه طلا و نقره، آن ها را از چوب بسازند. او اسب سواری را نیز برای ذمّیان ممنوع کرد و آنان را از داخل شدن به حمام منع کرد، مگر این که زنگوله ای برگردن خود بیاویزند تا از مسلمانان مشخص شوند. او هم چنین فرمان تخریب کنیسه ها و کلیساها، مثل کلیسای قیامت بیت المقدس را صادر کرد، هر چند بعدها اجازه داد آن را تجدید بنا کنند. هر کس به اسلام می گروید و سپس به کیش خود بازمی گشت، را می کشت. بعدها اجازه داد کسانی که مسلمان شده اند، می توانند به دین قبلی خود باز گردند. او هم چنین خروج زنان از خانه را در هر موقع از شب و روز را ممنوع کرد و مردان را از رفت و آمد به قهوه خانه ها بازداشت و فرمان به کشتن سگان داد و از فروش بعضی از سبزیجات و خوردنی هایی مانند ملوخیا (خطمی کوچک) و ماهیان بدون فلس جلوگیری کرد.

کنار این کارهای عجیب، به نشر و ترویج علوم اهتمام میورزید و از این رو «دارالحکمه» مصر را بنیان نهاد و بهترین دانشمندان رشته های گوناگون علمی را فراخواند و مستمری های کلانی برای آنان مقرر کرد و وسایل آرامش فکری آنان را به گونه ای فراهم ساخت تا صرفاً به بحث و درس و تألیف بپردازند. او کتابخانه بزرگی در دارالحکمه تأسیس کرد که معادل کتاب های آن، در هیچ کتابخانه ای در آن عصر یافت نمی شد. او هم چنین مسجدی بنا نهاد.

در یکی از شب های سال 411ق جسد او را در ناحیه ای از کوهستان مقطّم یافتند. هم چنین گفته شده: فقط لباس های خونین او را یافتند. و نیز گفته می شود: خواهرش ست الملک، سردار حسین بن دواس، پیشوای قبیله کتامه را واداشت او را هلاک کند و او نیز چنین کرد. پس از آن، او ابن دواس و آگاهان از راز قتل الحاکم را کشت و آن گاه خود تظاهر به سوگواری کرد.

ادعای خدایی و قبول اندیشه حلول از سوی الحاکم ـ اندیشه ای که محمد بن اسماعیل درزی و حمزة بن علی فارسی مُلهِم آن بودند ـ سبب پیدایی طایفه دروز شد و آنان از اسماعیلیان منشعب شدند. این فرقه، پس از عزیمت حمزه و پیروانش به شام، رو به گسترش نهاد و چون خبر مرگ الحاکم را به حمزه دادند، او گفت: «الحاکم نمرده، بلکه در پس پرده غیب نهان شده و به زودی برای ترویج آیین خویش بازخواهد گشت.» الحاکم در زمان کشته شدن 37 سال داشت و مدت حکمرانی او 25 سال بود. پسرش ابوالحسن علی الظاهر به جای او نشست و بدعت های پدر را برانداخت و طیّ منشوری از آنچه درباره پدر و پیشینیان او بر سرزبان ها بود، بیزاری جست.(2)

درزی

 

ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل درزی(3) و ملقب به انوشتکین بخاری است. گفته شده: اصل او ترک یا فارس، باطنی و معتقد به حلول بود. او یکی از مبلغان برجسته دعوت به تفکر خدا بودن الحاکم بامرالله بود و طایفه دروزی به او منسوب است.

 

در اواخر سال 407ق وارد مصر شد و به خدمت الحاکم همت گماشت. پیش از او، در سال 405ق مردی ایرانی به نام حمزة بن علی

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 388
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست