نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 399
ابن ابی عبده پس از عمری
نسبتاً طولانی، در حوالی سال 420ق درگذشت.(2)
باسیل دوم
باسیل دوم، فرزند بزرگ امپراتور
رومانوس دوم و برادر کنستانتین هشتم است. او هنگام مرگ پدرش، کودکی بیش
نبود و مادرش تیوانو قیم او و نایب السلطنه شد و ناکفور فوکاس و
حنّا زیمیسکس، دو سردار مشهور در اداره حکومت با او همکاری می
کردند. زمانی که باسیل به نوزده سالگی رسید، خود مستقلا
عهده دار حکومت شد و در سال 995م با لشکری بزرگ از آسیای صغیر
گذشت و بر حلب، حمص و انطاکیه چیره شد. در سال 1001م. با العزیز
بالله فاطمی پیمان آتش بش منعقد ساخت و به موجب آن از حلب و حمص عقب
نشست.
در سال 1021م به سرزمین قفقاز پا
گذاشت و بر ارمنستان و گرجستان تسلط یافت، هم چنین در سال 1025م بر
شهر مسّینای سیسیل مستولی شد و سرزمین یونان
را از چنگ بلغارها بازستاند و به مقدونیه نیز حمله برد و آن را باز پس
گرفت. در سال 1014م و پس از نبردهای شدید، لشکر بلغار را درهم شکست و
پادشاه بلغار با او از در مصالحه درآمد. آن گاه هزاران سرباز اسیری را
که چشمانشان را کور کرده بود، بدو باز پس داد. به سبب همین سنگدلی ها
او را قصاب بلغار نامیدند.
باسیل دوم، قانون اصلاحات ارضی
را صادر کرد و به موجب آن، روستاهای بزرگ را مصادره و میان کشاورزان
تقسیم کرد. او سرانجام در 68 سالگی درگذشت و با مرگش ارکان حکومت،
شروع به فروپاشی کرد.(3)
تهامی
ابوالحسن، علی بن محمد بن نهد
تهامی، شاعری مشهور و از مردم تهامه بود. به شام و عراق رفت و پس از
آن به رمله فلسطین کوچ کرد و منصب خطابه آن جا را به عهده گرفت. چون بنی
جراح، از بزرگان قبیله طی، در صحرای فلسطین اعلام استقلال
کردند، به آنان پیوست و ایشان را طی اشعاری ستود. اندکی
پیش از شورش برضد الحاکم بامرالله فاطمی، او را با نامه هایی
به قبیله «بنی قرّه» فرستادند، امّا مأمورانِ خلیفه فاطمی،
بر او دست یافتند و او را بازداشت و در «خزانة البنودِ» قاهره زندانی
کردند، سپس او را مخفیانه کشتند. او قصیده ای دارد که در آن به
مرثیه فرزند خردسالش می پردازد:
«فرمان مرگ بر مردمان حاکم است و این
جهان، قرارگاه جاویدان نیست.
این انسان که خود روزی از دیگران
سخن می گفت و خبر آنان را پخش می کرد؛ امروز خبر نبودن او، میان
مردم منتشر شده است.
دنیا براساس آلودگی و تیرگی
سرشته شده است و تو آن را از این ناپاکی ها و تیرگی ها
مبرّا می خواهی؟
هرکه از روزگار، چیزی غیر
از طبیعتش بخواهد، مانند کسی است که از آب، شراره آتش بخواهد.»
تا آن جا که می گوید:
«ای ستاره! چقدر عمرت کوتاه است؟!
آری، عمر ستارگان سحری چنین کوتاه است.
فرزند شخص مصیبت زده، بخشی
از عمر اوست و چون بخشی از انسان فنا شود، بقیه وجودش نیز در پی
آن می رود.
من همسایگی دشمنم را برگزیدم
و او همسایگی خدا را؛ چه تفاوتی است میان همسایه من
و همسایه او!»
ابوالعلاء معرّی بسیار شیفته
این قصیده بود و از هر دانشمند وارد بر او می خواست این
قصیده را برایش بخواند. روزی تهامی به معرّه آمد و به عنوان
شاعری گمنام به حضور ابوالعلاء رفت و خود را معرفی نکرد. ابوالعلاء از
او خواست آن قصیده را بخواند. تهامی قصیده را خواند و چون به پایان
قصیده رسید، به او گفت: تو خودِ تهامی هستی؟ او گفت: بله،
ولی چگونه مرا شناختی؟ گفت: من آن قصیده را از همه شنیده
ام، ولی تو آن را با دلی ریش و شکسته خواندی؛ دانستم گوینده
این شعر، تویی.
تهامی شعر عاشقانه لطیفی
دارد که دو بیت آن، این گونه است:
«به دوستم گفتم: گل ها بر تپه ها و
دندان های مهرویان، به تبسم شکوفا شده اند.
کدام یک چشم نوازتر است؟ گفت:
ندانم که همه آن ها گلند.»(4)
شاپور فرزند اردشیر
ابونصر از وزرای بزرگ با کفایت
و خردمند، و خانه او منزلگاه شاعران بود. او دوبار وزارت بهاءالدوله دیلمی
را به عهده گرفت؛ بار اول در سال 380ق و بار دوم در سال 386ق بود. هم چنین
برای مدّتی وزیر شرف الدوله فرزند عضدالدوله شد. او در سال 383ق
خانه ای در محله کرخ بغداد، میان دو حصار شهر خرید و آن را آباد
کرد و دارالعلم نامید و آن را بر عالمان و فقیهان وقف کرد و کتاب های
فراوانی را در آن گرد آورد و بر آن نگهبانان و ناظرانی گماشت. در
کتابخانه اش بیش از ده هزار کتاب وجود داشت. کتابخانه او، هفتاد سال دایر
بود و هنگام آمدن طغرل بیگ سلجوقی در سال 450ق سوزانده شد.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 399