responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 402

آنچه می گویی ادعایی است که صحت ندارد. اینک این برکه را با آنچه در آن است می بینی؛ منظره ای که مثل آن برای هیچ پادشاهی ساخته نشده است. اگر فی البداهه آن را وصف کنی تو را جایزه می دهم، و گرنه تو را از کشور بیرون می اندازم. صاعد در همان لحظه گفت:

«ابوعامر! آیا غیر باران بخششت باران بخشنده ای هست؟ و آیا در زمین جز دشمنانت کسی از تو می ترسد؟

روزگار، هر غریب و بیگانه ای را به سوی تو می راند و نزد تو چیزهایی می یابد که کسی نمی تواند آن را وصف کند.

پرتو نوری که فروریزنده باران، آن را می سازد که بردو کرانه اش فرش ها و پشتی ها گسترده است.

چون حُسن در آن به نهایت رسید، بر آن بساط، دخترکان به انواع سرگرمی ها مشغولند.

مانند آهوانی که در آشیانه شان پنهان می شوند و سایبانی با گل های یاسمین برآن ها سایه می اندازد.

و عجیب تر این که اینان، به برکه ای نگاه می کنند که چیزهای شگفت را در خود جای داده است.

سنگریزه هایش مرواریدند و در موجش مارهای سمی سپید و سیاه شناورند و پیش می روند.

گوشه و کنار آن هر چه چشم بخواهد، از پدیده های شگفت و وحشی می بینی و در آن میان حتی لاک پشت نیز به چشم می خورد.

و عجیب تر این که کنیزکی نرم تن زیبا و نمکین با تاجی بر سر، در کشتی(و در برکه) است که جان ها بدو مشتاقند.

و چون موج آب او را بترساند، با سکان کشتی. خطر احتمالی تند بادها را برطرف می کند.

کجا دیده شده زیبارویی؛ ناخدای زورقی باشد و بادستانش پارو بزند؟!

و چشم در شهرها باغی ندید که آن را کنیزکان با دستان خود جابه جا کنند.

شگفت نیست که بزرگیِ تو، باغی را به شوق آورد که گل های تپه ها و زینت ها، آن را آراسته است.

تو مردی هستی که اگر بخواهی کوه مُتالع و رضوی را جابه جا کنی، هیبت تو آن ها را درهم می کوبد و غبارشان می کند.

هنگامی که چیزی گفتی یا بدیهه ای سرودی، دنباله آن را به من بسپار، زیرا من ستایشگر مجد و بزرگی توام.»

منصور و حاضران از این بدیهه گویی که در آن به تمام جوانب موضوع پرداخته شده بود، متعجب شدند و منصور فرمان داد هزار دینار و صد جامه و حقوق ماهیانه مبلغ سی دینار به او بدهند. آن گاه او را به هم نشینی خود برگزید و امر تعلیم فرزندانش را به او سپرد. وی برای منصور کتاب الخصوص را به شیوه کتاب الامالی ابوعلی قالینوشت و منصور به ازای این کار، پنج هزار دینار به صاعد پاداش داد. صاعد هم چنین داستان هایی درباره ماجرای عاشقان برای منصور تصنیف کرد. پس از مرگ منصور در سال 392ق صاعد در مجلس انس و شادمانی دیگر امیران حاضر نشد. چون در سال 402ق قرطبه دستخوش آشوب شد، به سیسیل رفت و جعفر بن یوسف کلبی،فرمانروای آن جا او را گرامی داشت و سرانجام پس از عمری طولانی در همان جا وفات یافت.(3)

پی نوشت ها:

 

[1] سه شنبه اول محرم سال 417 = 22 فوریه سال 1026؛ یک شنبه نوزدهم ذی القعده سال 417 = اول ژانویه سال 1027.

[2] البدایة و النهایه، ج 12، ص 20؛ النجوم الزاهره، ج 4، ص 264؛ العبر، ج 2، ص 126.

[3] نفح الطیب، ج 4، ص 75 و 81؛ العبر، ج 3، ص 126؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 488؛ البدایة و النهایه، ج 12، ص 21؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 206؛ فجر الاندلس، ص 66؛ معجم الادباء، ج 4، ص 266 و 267؛ بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 149؛ إنباه الرواة، ج 2، ص 85؛ الاعلام ج 3، ص 271؛ تاریخ الفکر الاندلسی، ص 66 و 68؛ فروخ، تاریخ الادب العربی، ج 4، ص 362؛ مجلة العربی، سال 1964م، شماره70، ص 99.

 

سال 418ق = 1027-1028 م.(1)

 

رویدادها

 

دیلمیان و خلافت

 

* القادربالله، خلیفه عباسی از جلال الدوله دیلمی، حاکم بصره خواست تا فتنه ای را که از سال گذشته در بغداد رخ داده بود، از بین ببرد و جلال الدوله در سفری به بغداد مورد استقبال القادر بالله قرار گرفت و خلیفه او را شاهنشاه نامید. جلال الدوله فرزندش ابومنصور فیروز را در بصره به جای خویش گماشت و او را به الملک العزیز ملقب ساخت.

 

* جلال الدوله در بغداد اقامت گزید و ابوعلی، حسن بن ماکولا را به وزارت خود برگزید.

 

فاطمیان

 

* ظاهر فاطمی، ابوالقاسم، علی بن احمد جرجرائی را وزیر خویش و او را نجیب الدوله ملقب ساخت.

 

دیلمیان

 

* عمادالدوله ابوکالیجار و عمویش قوام الدوله ابوالفوارس بر این که کرمان از آن ابوالفوارس و فارس از آن ابوکالیجار باشد به صلح رسیدند.

 

* قاضی یعیش بن محمد بن یعیش حاکم طلیطله، در سال 400ق، وفات یافت و عبدالرحمان بن متیوه، یکی از افرادی که در طلیطله به صورت گروهی حکومت می کردند، به حکومت رسید.

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 402
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست