responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 411

آن را از خود می راندم، و شامگاهان نیز سخت گرم بود.

 

باد سوزان غبار آلود را استنشاق می کردم و گام بر زمین سوزان می نهادم که چون پاره آتش زبانه می کشید.

 

و مرگ در چشم آدم ترسو رنگارنگ است و برای وحشت و ترس در گوش آدم شجاع، آوازی است.»

 

و او در غزلی چنین می سراید:

 

«ای آن که در سخن گفتن، صدایی چون آهو داری! چشمان تو خون مرا ریخت؛ آیا کشته تو را دیه ای هست؟

 

من می بینم تو را که در کشتن جان ها ماهری؛ جانم به قربانت! بگو چه کسی تو را به کشتن سفارش کرده است.

 

مرا بگو که از تشنگی از آذرخش آب طلب می کنم، ولی سیرابی جز از دندان ها و آب دهان تو میسّر نیست. اگر قفسه سینه ام نبود، دلم به سوی شما پرواز می کرد، تو را ـ به جانت قسم ـ دستت بر دلم بنه!

 

به ستم، مرا به آتش هجران سوزاندی، به من رحم کن و نگذار در این هجران بسوزم.

 

از تو دور باد که خصلت های خوب خود را با زشتی رفتار با عاشقانت بیامیزی.

 

اگر نمی توانم تو را در خانه ات دیدار کنم، وعده دیدار در خواب باشد که تو را در آن جا دیدار کنم.»(2)

 

ابن قاسم فهری

 

عبدالله بن قاسم فهری، ملقب به نظام الدوله، امیری اندلسی بود. در روزگار پایانی امویان و آغاز پیدا شدن ملوک الطوایفی بر دژ «البونت» (در شرق اندلس) حکومت داشت و این، پیش از سال 409ق بود. او با عزت و سیره حکومتی پسندیده ای در پایان عمر خود در این منصب ماند. عبدالله، هشام بن محمد اموی را در سال 409ق و پس از بیرون راندن امویان از «قرطبه» پناه داد و هشام تا سال 418ق که با وی به خلافت بیعت و به المعتدبالله ملقب شد، نزد عبدالله ماند. در حالی که با او به عنوان خلیفه بیعت شد، اما هشام دو سال و هفت ماه دیگر نزد عبدالله در «البونت» ماند و در قرطبه به نام او خطبه خوانده می شد.(3)

محمود غزنوی

 

ابوالقاسم، محمود پسر شاه زاده ناصرالدوله سبکتکین، ملقب به یمین الدوله، حاکم غزنه و توابع آن، ترک تبار و عرب زبان بود. پدرش سردار جنگجویانی بود که از سرزمین های ماوراءالنهر به نواحی سیستان (افغانستان)، حمله می کردند. او به تصرف تعدادی از دژها و استیلا برشهر «بُست» موفق شد. سبکتکین در سال 387ق درگذشت و سه پسر از خود به جای گذاشت: محمود، نصر و اسماعیل. اسماعیل، فرزند کوچک تر از سوی پدر به ولایتعهدی انتخاب شد؛ بدین ترتیب که سبکتکین که روزهای واپسین را می گذراند، امیرانِ شهرها را واداشت برای اسماعیل سوگند وفاداری یاد کنند و این گونه بود که اسماعیل در بلخ برتخت سلطنت نشست. محمود برادر بزرگ تر اسماعیل (فرمانده لشکر خراسان از جانب امیر سامانی) کوشید با برادرش به تفاهم برسد، ولی او نپذیرفت، از این رو محمود به جانب غزنه آمد و در سال 388ق با اسماعیل جنگید و او را شکست داد و او به ناچار تسلیم شد و حکومت او تنها هفت ماه دوام یافت.

 

محمود با گذشت و مهربانی فراوان با اسماعیل رفتار کرد و هنگامی که از توطئه پنهانی او برضد خود آگاه شد، اسماعیل را بازداشت کرد و به دست نگهبانانی امین سپرد و اسماعیل، روزگار را به خوشی گذراند. خلیفه القادر بالله جامه سلطنت برای محمود فرستاد. محمود، به سوی خراسان رفت و آن جا را از چنگ سامانیان بیرون آورد و برای جنگ با ترکان به ماوراءالنهر رفت و سپس به جانب «هند» رو نهاد. او جنگِ هر ساله با «هند» را شیوه خویش کرد و بین سال های 392- 415ق سرزمین های پهناوری از سرزمین هند گشود. او پیوسته به کشورگشایی مشغول بود تا این که به مرضی سهمگین دچار شد؛ آن چنان که او را دو سال رنج می داد. در آن دو سال نتوانست در بستر بخوابد، بلکه به صورت نشسته تکیه می داد و به همین صورت در بستر بیماری بود تا این که درگذشت. او هنگام مرگ شصت ساله بود و او را در شهر «غزنه» دفن کردند. او عاقل، متدیّن، خیّر، صاحب اراده ای قوی و جهادگری راستین بود. از دانش و معرفت بهره مند و با علما هم نشین بود و با آن ها بحث می کرد و از اعیان و بزرگان فقها و اهل فصاحت و بلاغت بود. برای تألیف بسیاری از کتاب ها در رشته های مختلف، از اهل علم کمک می جست. کتاب هایی به او نسبت داده شده، از جمله کتاب التفرید که مسائلی از فقه حنفی را در بردارد. هم چنین خطبه ها و نامه هایی را نگاشت. علما از سرزمین های مختلف به دیدار او می شتافتند و او آنان را گرامی داشته، مورد تکریم و احترام قرار می داد و به ایشان نیکی می نمود. او پادشاهی عادل بود و به مردم خود نیکی و مهربانی می کرد.

 

او جنگ های دینی بسیاری انجام داد و پیوسته مشغول جهاد بود. ابن کثیر می گوید: تنها عیبش این بود که اموال مردم را از هر راهی می گرفت. قبر هارون الرشید و آرامگاه ]امام[ علی بن موسی الرضا را به طور شایسته ای بازسازی کرد.

 

ابونصر، محمد بن عبدالجبار عتبی، کتابی در سیره سلطان محمود

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 411
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست