responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 481

ابن البرّ قیروانی

 

محمد بن علی بن حسن بن علی تمیمی قیروانی صقلی، در سیسیل به دنیا آمد و در قیروان پرورش یافت و از آن جا برای طلب علم به مشرق رفت و سپس بازگشت و در سیسیل اقامت گزید و در شهر مازره ماند. فرمانروای آن، ابوالحسن بن عمر بن منکود او را گرامی داشت و هنگامی که شنید شراب می نوشد، او را بیرون کرد. وی به شهر پالرمو رفت و از بسیاری، از جمله: جعفر بن علی سعدی، معروف به ابن القطّاع (در گذشته 397ق) دانش آموخت. در نحو و لغت استاد بود و بسیاری از دانش او بهره بردند.(2)

ابن نغدله

 

یوسف بن اسماعیل (صموئیل) بن نغدله یا (نغراله) یهودی تبار، پدرش اسماعیل، ادیب و شاعر بود. امیر غرناطه بادیس بن حبّوس صنهاجیاو را به وزارت برگزید و بدو منزلت والایی بخشید. او نیز یهودیان را به کارگزاری و فرمانداری گماشت و آنان بر مسلمانان دست انداختند. پس از مرگ اسماعیل، پسرش یوسف به جای او نشست. او یهودیان را هم چنین به کار می گرفت؛ تا آن جا که در دولت اسلام، بر مسلمانان قدرت یافتند. چون یوسف دانست پدر بلقین، او را جانشین خود ساخته و بلقین نیز از او متنفر بود، لذا او را مسموم کرد، آن گاه غلامان و کنیزان را به مسموم ساختن او متهم ساخت و بادیس بسیاری از آنان را کشت. او پیشنهادی به بادیس داد که به مرگش انجامید:

 

وی از امیر خواست برای یهودیان، دولتی مستقل قرار دهد که جمعیت پراکنده آنان را گردآورد، لذا بادیس او و گروهی از پیروانش را کشت. شاعران، خود را به ابن نغدله نزدیک می ساختند و تا بر سرکار بود، به بخشش او طمع داشتند. از کسانی که او را ستوده، شاعر اهل قرطبه، عبدالعزیز بن خیره، معروف به منفتل است. عبدالعزیز او را با چند قصیده ستود که در برخی از آن ها آمده است:

 

«از بزرگان مردم در شرق و غرب بالاتری؛ چنان که جویباران از نظر اهمیت از باران بهترند.

 

اگر میان گمراهی و هدایت را جدا کنند، فاروقی جز ده انگشت تو نخواهند پذیرفت.

 

و دو دست، تو را مانند رکن کعبه برای تقرب لمس می کنند؛ دست راستت مبارک است و دست چپت گشایش درپی دارد.

 

دنیا را به دست آوردم و به آرزوهایم رسیدم و امیدوارم به وسیله تو به پاداش آخرت برسم.

 

نزد شما که می آیم، آشکارا بر دین شنبه (یهودیت) هستم؛ گرچه میان مردم خود، پنهانی بر این دین باشم.»

 

ابن بسّام می گوید: نغریلی کتابی در ردّ علی بن محمد بن حزمنوشت و آشکارا بر دین اسلام عیب می گرفت. ابن حزم در کتاب خود به نام الفصل فی الملل و الاهواء و النحل و در رساله هایی که گرد آورده شده، ابن نغریله را ردّ کرد. ابواسحاق البیری، احساسات مسلمانان غرناطه را برانگیخت و آنان بر سر ابن نغریله ریختند و گفته می شود: آنان او را کشتند.(3)

 

ابواسحاق البیری

 

ابواسحاق، ابراهیم بن مسعود بن سعید تجیبی غرناطی البیری، چنان که از لقبش (تجیبی) برمی آید، عرب اصیل بود. در زمان امیر بادیس بن حبّوس در غرناطه ساکن شد، ولی نزد او به خواسته اش از مال و منال دست نیافت. بادیس، وزیری یهودی به نام اسماعیل بن نغدله (یا نغرله) داشت. هنگامی که درگذشت، پسرش به نام یوسف به قدرت رسید و با خودکامگی امور کشور را اداره می کرد. بادیس پسری به نام بلقین داشت که او را برای فرمانروایی پس از خود در نظر گرفته بود. بلقین از خودکامگی یوسف بن اسماعیل (صموئیل) به تنگ آمد و پدرش را تحریک می کرد که او را کنار گذارد. یوسف این مسأله را دریافت و برای ترور بلقین تدبیری اندیشید. هنگامی که مسأله ترور فاش شد، یوسف ادعا کرد برخی از خدمتگزاران و کنیزان او چنین تصمیمی گرفته اند. بادیس عده بسیاری از آن ها را کشت. ابواسحاق البیری از کسانی بود که بادیس و قبیله صنهاجه و همه مردم غرناطه را به سرکوب یهودیان تشویق می کرد. یوسف توانست امیر بادیس را به اخراج ابواسحاق از غرناطه وادارد. و او فرمان تبعید وی را صادر کرد. ابواسحاق به «البیره» رفت و در یکی از تپه های آن جا زندگی زاهدانه ای پیش گرفت و در آن جا قصیده ای سرود که در آن، مردم را به سرکوب یهودیان تشویق می نمود. او همه تهمت های متوجه آن ها را در این قصیده آورد و همه اشکال استبداد و خودکامگی آنان برابر مسلمانان را نشان داد. این قصیده در مردم غرناطه اثر کرد و بر یهودیان شوریدند و کشتار بزرگی از آنان به راه انداختند. این حادثه در سال 459ق رخ داد و ابواسحاق اندکی بعد درگذشت.

ابواسحاق، فقیه و محدّث برجسته و شاعری عاطفی و نیک سرا بود. بیشتر اشعار او در زهد و تصوف و حکمت است، ولی شهرت او بیشتر به همین قصیده ضد یهودی او برمی گردد. این قصیده، ترکیب بسیار ساده و معانی روشنی دارد و سرشار از مفاهیم برانگیزاننده غرور و بلندهمتی است. در آن می گوید:

«هان! به تمام صنهاجه که ماه روزگار و شیر بیشه اند بگو.

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 481
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست