responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 490

ابن زیدون

 

ابوالولید، احمد بن عبدالله بن احمد بن غالب بن زیدون مخزومیاندلسی، وزیری شاعر و نویسنده بود. در سال 394ق در قرطبه به دنیا آمد و در خاندان علم و ادب بالید. هنگامی که ابوالحزم حکم بن جهور در سال 462ق به جای هشام المعتدبالله مخلوع روی کار آمد و بنی امیه از قرطبه بیرون رفتند، ابوالولید را به وزارت برگزید و چون او را به تمایل به بنی امیه و تبلیغ برای آنان متهم کردند، بر او خشم گرفت و او را زندانی کرد. چون ابوالحزم در سال 435ق درگذشت، ابن زیدون در قصیده ای مرگ ابوالحزم را رثا و به پسرش ابوالولید بن جهور به مناسبت جانشینی پدر تبریک گفته، کوشید نظر او را با این سخنان، به خود جلب کند؛ او چنین سرود:

«آری، گور آن خورشید تابان (ممدوح) را درون خویش کشید، اما چه غم که روزگار، عوض او مهتابی درخشان (جانشین شایسته ممدوح) نصیب ما کرد.

گرچه ابر پر باران، رگبارهای پر نعمت خویش را از ما دریغ داشت اما چه باک که در پی رفتن آن ابر پربار (ممدوح) اکنون دریای امیدواری و آرزو (ظهور جانشین) آکنده و لبریز شده است.

آری، روزگار پس از بی مهری خویش، اینک مهر ورزیده و محبت کرده و ایام پس از بی عنایتی و کم لطفی، اینک عذر خواسته است.»

ابوالولید او را آزاد و به خود نزدیک ساخت و به وزارت برگزید. پس از آن که ابوالولید بن جهور به نفع پسرش عبدالملک از حکومت کناره گرفت(3) و امور مملکتی به نابسامانی رونهاد، ابن زیدون به معتضد بن عبّاد، امیراشبیلیه پیوست و معتضد وزارت و کارهای دولت خود را به او سپرد. ابوالولید پس از وی وزارت پسرش معتمد را نیز به عهده گرفت و همه عمر خود را در اشبیلیه گذراند. ابن زیدون ادیبی برجسته و شاعری نیکوسخن و نثرپردازی نیرومند بود. از بحتری پیروی می کرد، تا جایی که او را بحتری مغرب می خواندند، زیرا شعری روان و لطیف و تشبیهاتی زیبا داشت که ترسیم صحیحی از شعر اندلس را نشان می داد، ولی تفاوت او با بحتری این بود که او شعر را وسیله درآمد و شهرت خود نساخت. برای خود شعر می گفت و ذوق لطیف خود را نشان داد و بیشتر این حالت را در شعرهایی می بینیم که درباره ولاّده گفته است. او ولاّدة، شاه زاده مروانی اندلسی و دختر المستکفی مروانی را دوست می داشت و در عشق او زیباترین قصیده های خود را سروده است.

ولاّده به زیبایی شهرت داشت و ادیب و شاعری بی پرده بود که با شاعران هماورد می شد و با عالمان بحث می کرد. ابن زیدون در عشق به او از دیگران پیشی گرفته بود و آن دو، عشق متقابلی به همدیگر داشتند. رقیب عشقی ابن زیدون، ابوعامر بن عبدوس وزیر بود؛ همان که نزد ابوحزم بن جهور از ابوالولید سعایت و او را به گرایش به بنی امیه متهم کرد و سبب زندانی شدن او شد. چهره ولاّده در همه اشعار ابن زیدون و در قالب های گوناگون آن نمایان است. او صادقانه به ولاّده عشق میورزید و چیزی جز رقابت ابن عبدوس آن را نیالود. اشعار ولاّده نیز نشان می دهد او عشق ابن زیدون را با عشقی صادقانه و همراه پاکدامنی پاسخ داده است

از اشعار وی در غزل این است:

«چه بسا از پری چهره ای شراب می خواهم و او شراب و گل به من می دهد.

شب را به روز آوردم؛ در حالی که از ساغر لبانش می می نوشیدم و از گونه اش گل سرخ می چیدم.»

در شعری اشتیاق خود به «قرطبه» را بیان کرده، روزگاری که در آن به سر برده را یاد می آورد و می گوید:

«دوران خوشی را که در آن دیار (قرطبه) بودم به خاطر آوردم، آنگاه سرشک حسرت بارید و برگونه هایم غلتید؛ درست چونان رشته مرواریدی که گسسته و مرواریدهای آن پخش شود.

یاد یارانی که همگی آنان برای من چراغ ها و مشعل های فروزانی بودند و هنگامه ای که سختی روزگار بر ما نازل شد و چون شمشیری بُران آن سختی را پایان می دادند.

و آن گاه که در مجلس انس، گاه گرداندن مِی فرا می رسید، سپیدرویان و ارجمندانی آن مِی را در مجلس می گرداندند.

یاد آن فراخ چشمی که دیدگانی مست و خمار داشت و نگاه سحرآمیزش پیکر بینندگان را نزار و رنجور وامی گذاشت.

و آن گاه که قامت رعنا و پوشش او به حرکت در آمد، گویا شاخه درختِ بان است که هاله ای از گل و سبزه آن را پوشیده و اکنون به رقص آرام در آمده است.

به خاطر آن دلبر است که تمنا دارم که همیشه بر پهنه دیار قرطبه شبنم و ژاله نشیند و آن جا را سیراب و خرم و آبادان کند.

آن جایی که جایگاه عشق و انس بود و ما را خوشحال و بهروز می کرد؛ گویا مشکلات چشم خواب فروهشته بود.

هیچ ملامتی بر آن شب ها و بر یاران مجلس آن مبادا! (آن شب ها را هیچ سرزنش و آن یاران را هیچ عتابی نیست.)»

ابوالولید درباره یکی از شب های انس در یکی از باغ های اشبیلیه سروده است:

«وه چه شبی که در آن پیاپی می سر می کشیدیم تا آن گاه که از کرانه ها افق نشان بامداد بر شب چیره شد.

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 490
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست