responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 495

اخلاقت را نیکو ساز! و اگر دروغ گفته، گناهش را ببخش و او را با کارهای مهم مشغول ساز تا سخن چینی نکند!. مدّت حکومت او نه سال و چند ماه بود.(3)

بادیس بن حبّوس صنّهاجی

 

ابومناد، بادیس بن حبّوس بن ماکسن بن زیری صنّهاجی، ملقب به المظفربالله و الناصرلدین الله از بنی زیری و پسرعموی بادیس بن منصور بن مناد است و از سال 429ق بر «غرناطه» فرمان راند. او رهبری مُطاع، ستمکار و خودکامه، نابغه و دور اندیش، هوشمند، صاحب نظر، بلندهمت و مال اندوز بود. مالقه را در زمان یحیی بن ادریس، پادشاه آخر سامان تصرف و ضمیمه «غرناطه» کرد. زهیر عامری، فرمانروای«المریه» به «مالقه» طمع داشت و در سال 429ق به آن حمله برد و تا دروازه شهر رسید. بادیس با او جنگید و بر او پیروز و زهیر در جنگ کشته شد.

 

اسماعیل بن نغریله یهودی وزیر او و پیشتر وزیر پدرش بود. این وزیر مقام بالایی یافت و دارایی بسیاری اندوخت و یهودیان را بر کار گماشت. هنگامی که اسماعیل در گذشت، پسرش یوسف به جای او نشست و برنامه های پدر را دنبال و به یهودیان بسیار نیکی می کرد. یکی از پسران بادیس به نام بلقین با او مخالفت کرد و یوسف به کشتن او تصمیم گرفت و او را مسموم کرد. ابن نغریله مدعی شد کنیزانِ بلقین به تحریک دوستان و پسرعموهایش او را کشته اند و بادیس، کنیزان و دوستان پسرش را همراه بسیاری از پسرعموهایش کشت و هر کس جان به در برد، از آن جا گریخت. این حادثه در سال 459ق رخ داد. اسماعیل بن نغریله فریب موقعیت او نزد امیر بادیس را خورد و از او خواست دولتی برای یهودیان تأسیس کند. قبیله صنهاجه (قبیله امیر) دریافتند اسماعیل چه نیتی در سر دارد، لذا بر سر او ریختند و او را کشتند و بر دروازه شهر به دار آویختند و بیش از سه هزار تن از یهودیان را کشتند. این واقعه در سال 459ق رخ داد و بادیس هم چنان از سوی مردم مورد احترام و اطاعت بود.

 

ذهبی درباره او می گوید: «بادیس بسیار خونریز، عادل و نادان بود.»

 

نویسنده البیان المغرب فی حلّی المغرب درباره سنگدلی او چنین نقل می کند: «پیرزنی درباره حق ناشناسی پسرش به او شکایت کرد که پسرش او را کتک زده است. او پسر را حاضر کرد و دستور داد گردن بزنند.

 

پیرزن گفت: آقای من! من فقط خواستم او را بزنید تا ادب شود.

 

گفت: من آموزگار کودکان نیستم، و گردنش را زد.»

 

ابن زیدون قصیده ای در سوگ او گفت که در آن آمده است:

 

«جان ها به قربان بادیس! و در عرصه وفا و وفاداری، نعمت شکر نصیب وی باد!

 

ایام آن سلطان را هیچ اندوهی نبود و دوران آن سرور هیچ عهد و پیمانش ناخوش نمی افتاد.

 

چونان تو، با مثل او دوست و دارای دوستی و پیوند یک رنگ می شوند؛ مانند آب پاک و گوارا که با شراب ناب آمیخته شود.»

 

سرانجام بادیس بن حبّوس در غرناطه درگذشت.(4)

 

صرّدرّ

 

ابومنصور، علی بن حسن بن علی بن فضل بغدادی، پدرش را صرّبَعر (پشکل در کیسه داشته) لقب داده بودند، زیرا بسیار بخیل بود. ابن اثیر می گوید: «وقتی نظام الملک وزیر شعر او را شنید گفت: تو «صرّدرّ» (گوهر در کیسه داشته) هستی.»

او نویسنده و شاعری مشهور بود که هم سَبْک زیبا و هم معنای نیکو و شعر او رونقی دلپذیر داشت. در حالی که شاعری کم گوی بود، ولی قصیده های بلند می سرود و بیشتر سخنان او مدح است. او درباره برادران و برادری، سرزنش و گله از مردم و روزگار نیز اشعاری دارد. مرثیه، هجو، غزل، وصف شراب و... نیز سروده است. خلیفه القائم بامرالله و برخی از وزیران؛ مانند: ابن فسانجس، ابن جهیر و دیگران را نیز مدح کرده است. او غزل و نسیب را در قالب قصیده ای درباره ابوالقاسم بن رضوان به کار گرفته، می گوید:

«آن دل عاشق و شیدایی که شکوه عشق و شیدایی را به غیر محبان می برد، اصلا انصاف پیشه نکرده است.

هان! یک سوز و گداز درونی را به من نشان دهید که دلباختگی وشیدایی از جمله آن اسباب نباشد!

از جمله شرافت ها عشق و دلباختگی این است که انسان عاشق در عین عقل و هوشیاری، رنج و عذاب عشق را به جان می خرد.

او (محبوب) چنان خوب رویی است که میان جمع آهوان (زنان زیبا) بر جمال آن ها می افزاید و گویا خوب رویی را میان هم ردیفان و همگنان خویش به تقسیم نشسته است.

چهره این محبوب در زیبایی و درخشندگی بهره از ماه شب چهارده دارد و اندام او در اعتدال چون شاخه درخت است.»

در شعر او مثل های زیبایی هست که حکمت پند و تشبیه زیبا در آن مانند گوهر پراکنده است، به همین سبب نظام الملک او را صرّدرّ نامید. این لقب، او را شادمان کرد و در شعر ذیل، به این لقب مباهات کرده، می گوید:

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 495
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست