responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 511

طاعت سپری نکنم.»

باجی در 71 سالگی در المریه درگذشت.(3)

علی عامری

 

علی بن مجاهد عامری از نژاد اسلاو است و چون پدرش از بر دگان منصور بن ابی عامر بود، مانند دیگر بردگان اسلاوی به او منسوب است. پدرش در سال 406ق به جزیره ساردینیا حمله کرد و همسران و پسرانش را نیز با خود برد که از جمله آنان پسرش علیِ شانزده ساله بود. هنگامی که ناوگان مسیحی که مردم پیزا و جنوا آن را تجهیز کرده بودند جزیره را باز پس گرفتند، مجاهد به دانیه، پایگاه خود بازگشت و خانواده اش را با خود بازگرداند، ولی همسرش (مادر علی) و مادرش «جود» (هر دو مسیحی بودند) برنگشتند و ماندن در جزیره را ترجیح دادند و علی هم نزد مادرش ماند. پدرش کوشید با پرداخت سربها او را با خود ببرد، ولی تا ده سال بعد به این کار موفق نشد. هنگامی که علی بازگشت، به زبان مردم ساردینیا سخن می گفت. پدرش او را به اسلام دعوت و او پذیرفت و مسلمان شد و پدرش او را به ولایت عهدی خود برگزید. در سال 436ق پس از مرگ پدر جانشین او شد و سیاست پدر؛ یعنی مدارا و ملایمت با مسیحیان را دنبال کرد.

 

داماد او احمد بن سلیمان بن هود (المقتدر)، امیر سرقسطه به دست یابی بر «دانیه» طمع کرد و در سال 468ق بر آن دست یافت و بدین ترتیب، حکومت خاندان مجاهد عامری در آن سرزمین برافتاد و مقتدر، علی و خانواده اش را با خود به سرقسطه برد و در پناه خود قرار داد. او در آن جا دور از مردم می زیست و در سال 474ق درگذشت. به نقلی دیگر، او توانست بگریزد و به عدوه مغرب برود و به بنی حماد، فرمانروایان بجایه پناهنده شود. وی در 74 سالگی درگذشت. دوران حکومت وی سی سال بود.(4)

 

مقتدر بن هود

 

ابوجعفر، احمد بن سلیمان بن محمد بن هود جذامی ملقب به سیف الدوله و مقتدربالله از ملوک الطوایف اندلس بود. پدرش سلیمان پس از کشتن امیر آن منذر بن یحیی در سال 430ق ، بر سرقسطه و ثغراعلی دست یافت. وی پیش از مرگش کشور را میان پنج پسرش تقسیم کرد؛ فرمانروایی سرقسطه پایتخت کشور را به احمد داد، یوسف را برلارده، لبّ را به امارت وشقه، منذر را به فرمانروایی تطلیله و محمد را بر قلعه ایوب گماشت. احمد، خود را مقتدر نامید و توانست سه تن از برادران خود؛ یعنی لبّ، منذر و محمد را فریب دهد و دارائی شان بستاند، اما برادرش یوسف که دلیر و با شهامت بود، هم چنان با او خصومت میورزید و به تنهایی توانست برابر طمعورزی برادرش بایستد و نیرنگ های او را خنثی کند. مقتدر از کمک گرفتن از فرمانروایان مسیحی برای تضعیف برادرش یوسف خودداری نمی کرد.

در زمان او و در سال 456ق نیروی دریایی نورماندی ها برای رسیدن به مشرق حرکت کرد و با گذر از سرزمین های شمالی، سرقسطه را درنوردیدند و تا شهر «ببشتر» در کرانه یکی از شاخه های رود «ابره» میان دو شهر لارده و وشقه در شمال شرقی سرقسطه رسید. نورماندی ها این شهر را که در قلمرو یوسف بن سلیمان بن هود بود، محاصره کردند و یوسف نتوانست به آن ها کمک کند و برادرش مقتدر نیز به او کمکی نکرد. یوسف آن را به دست سرنوشت سپرد و شهر پس از چهل روز محاصره به دست نورماندی ها سقوط کرد و آن ها جان به در برده ها از تشنگی را کشتند و شهر را رها کرده، از مسیر آمدنشان بازگشتند و سپاهی حدود پنج هزار تن را در آن جا گذاشتند. مقتدر شهر را پس گرفت و شمار بسیاری از نورماندی ها را کشت و اسیر کرد.

مقتدر از پادشاهان مسیحی همسایه خود برای اجرای طرح های نظامی خویش کمک می گرفت. آنان نیز خواسته های زیادی از او داشتند و او را زحمت می دادند. هنگامی که نتوانست آن ها را راضی کند، به جنگ جوی قشتاله رود ریگودیاث دی فیفار معروف به السید کمبیادور اعتماد کرده، با او هم پیمان شد و پسرش یوسف مؤتمن نیز پس از او با وی هم پیمان شد.

مقتدر، از نظر تاریخ نویسان معاصر خود، از بزرگ ترین شاهان ملوک الطوایف شمرده می شود. امیری بزرگ و در هاله ای از هیبت فرو رفته بود. دربار او از بزرگ ترین کاخ های ملوک الطوایف و باشکوه ترین آن ها بود. شماری از عالمان و نویسندگان مشهور را گردآورده بود که از جمله: وزیرش ابوالمطّرف بن دباغ و وزیر دیگرش ابوالفضل بن حسدای سرقسطی (دبیر یهودی مسلمان شده) بودند. وی کتاب هایی در فلسفه و ریاضیات نوشت و کاخ جعفریه او به کنیه اش ابوجعفر منسوب و از بزرگ ترین کاخ های شاهان آن زمان بود که در تاریخ هنر اسلامی به نام «دارالسرور» مشهور است. زیباترین و چشمگیرترین جای آن کاخ، تالار زیبای آن بود که دیوارهایش با نقاشی ها و شاهکارهای طلایی زیبا آراسته شده بود و «تالار طلایی» نامیده می شد. پس از مرگش پسرش مؤتمن به جای او نشست.(5)

نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : ---    جلد : 2  صفحه : 511
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست