نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 528
شب ها که با تو از کوتاهی آن ها
شکوه می کردم.»
روزگاری گذشت که هر دو در خوشبختی
و اوقات خوشی به سر می بردند و جام عشق را سر می کشیدند و
از مِی که سایه دوستی و گرمی آن، آنان را در بر گرفته
بود، سیراب می شدند، ولی این روزگار به درازا نکشید
و میان آن دو کدورت پدید آمد و از دیدار یکدیگر باز
ماندند.
ولاّده برای او نوشت:
«آیا می شود پس از آن دوران
طولانی فراق، وصالی پیش آید تا هریک از دو عاشق،
رنج فراق یکدیگر را پیش هم زمزمه کنند.
آری! من دلداده ای هستم که
هنگامه دیدار در زمستان های سرد با آتش سوزان عشق تا صبح می آرمیدیم.
پس چرا باید اینک (پس از
دوری او) دست تقدیر، فراق را که از آن، این همه خوف داشتم نصیبم
گرداند.
شب های سخت هم چنان بر من سپری
می شود، اما نه فراق را پایانی است و نه شکیبایی،
مرا از بند اسارت عشق رهایی می بخشد.
خدا با باران انبوه و پربرکت خویش
آن دیاری را سیراب کند که اینک منزلگه خود گزیده ای!»
ابن زیدون در پاسخ ولاّده می
گوید:
«خدا روز جدایی را که در آن
روز چهره تو را ملاقات نمی کنم از بین ببرد!
چگونه بدون شادی ها زندگی
صفا می یابد؟! اندوهناک ناکام را با شادمانی چه کار؟!»
ولاّده حسّ حسادت ابن زیدون را
تحریک و وانمود می کرد رقیب او ابی عامر بن عبدوس را دوست
دارد. ابن زیدون به او چنین نوشت و او را سرزنش کرد:
«وه که ولاّده اگر میان عطار و بیطار
فرق می گذاشت، گنجینه ارزشمندی برای ذخیره کنندگان
بود.
گفتند: ابوعامر هوای او کرده؛
گفتم: افسوس که پروانه به آتش نزدیک می شود.
شما ملامتگران سرزنشم کردید که
محبوب، تو را جواب کرده؛ باشد! امّا من در این، ننگی برای خویش
نمی یابم.
بخشی از این خوراک خوشمزه
را نوش جان کردیم؛ از بخشی نیز برای خوردن موش ها صرف نظر
کردیم.»
گویا ابن زیدون به کنیزکی
سیاه از آنِ ولاّده تمایل پیدا کرد؛ ولاّده برایش نوشت:
«اگر در حکایت عشق میان من
و تو، انصاف به خرج می دادی، هیچ گاه دل به آن کنیزک نمی
دادی و او را برنمی گزیدی.
شاخه ای پربار را با آن همه جلوه
زیبایش رها کردی و به شاخه ای بی بر دست یازیدی.
با این که می دانی من
ماه شب چهارده ام، اما از بخت بدِ من، شیفته سیاره مشتری شدی.»
ولاّده در حالی که ازدواج نکرده
بود از دنیا رفت. بنا به اظهار تاریخ، او زیباروی قرطبه و
وزیران و شاعران را با جادوی زیبایی و خوش مشربی
خویش فریفته بود، ولی به حساب زندگی، دختر المستکفی
بالله و نواده عبدالرحمان ناصر بود. او برکناری پدرش در سال 416ق و پایان
خفّت بار کار امویان را دید. به گوش خود شنید که جارچی می
گفت: «از بنی امیه کسی در قرطبه نماند و کسی به آنان پناه
ندهد.» ولاّده در قرطبه ماند و از بیرون رفتن معاف شد تا ببیند چگونه
طومار مجد و عظمت در الزهراء برچیده می شود. وی در حالی
که می دید قرطبه خاندان او را می کشد و تبعید می
کند، اما اندوه خود را پنهان می ساخت. او بقیه عمرش را در خانه ابن عبدوس
گذراند و با جامعه قطع رابطه کرد تا سالخورده شد و در صفر 484ق درگذشت.(7)
پی نوشت ها:
[1] یک شنبه اول محرم سال 484 = 23
فوریه سال 1091؛ پنج شنبه هیجدهم ذی القعدة سال 484= اول ژوئن
سال 1092.
[2] الذخیره، ج 1، ص 240 و 241؛
البیان المغرب، ج 3، ص 168؛ اعمال الاعلام، ص 193؛ المطرب، ص 34؛ وفیات
الاعیان، ج 5، ص 39؛ نفح الطیب، ج 1، ص 666؛ العبر، ج 3، ص 308؛
الأعلام ، ج 7، ص 327؛ دول طوائف الملوک، ص 164؛ فرّوخ، تاریخ الادب العربی،
ج 3، ص 208؛ تاریخ الفکر الاندلسی، ص 110.
[3] الذخیره، ج 3، ص 882؛ نفح الطیب،
ج 1، ص 527 و 528؛ همان، ج 3، ص 277، 228، 290، 320، 321، 390 و 412؛ همان، ج 4، ص
20، 108 و 116؛ فرّوخ، تاریخ الادب العربی، ج 4، ص 680؛ الأعلام ، ج
2، ص 359.
[4] وفیات الاعیان، ج 1، ص
191؛ البدایة و النهایه، ج 12، ص 138؛ دائرة المعارف الاسلامیه:
ماده «أرتق»؛ الاعلاف الخطیرة، ص 201.
[5] الحلّة السیراء، ج 2، ص 70 و
75؛ نفح الطیب، ج 1، ص 627، 661 و 662؛ همان، ج 4، ص 249 و 256؛ فرّوخ، تاریخ
الادب العربی، ج4، ص676 و 680.
[6] الذخیره، ج 1، ص 128 و 132؛
تاریخ دول الطوائف، ص 58، 110 و 112به بعد.
[7] نفح الطیب، ج 5، ص 336؛ الذخیره،
ج 1، ص 376؛ بغیة الملتمس، ص 531؛ اعلام النساء، ج 5، ص 287؛ المطرب، ص 5؛
تاریخ الفکر الاندلسی، ص 80 به بعد؛ الأعلام ، ج 9، ص 135؛ فرّوخ، تاریخ
الادب العربی، ج 4، ص 699؛ مجلّة العربی، سال 1970، شماره 156، ص 90.
سال 485 ق = 1092- 1093 م(1)
رویدادها
ترور نظام الملک
* یک اسماعیلی باطنی،
نظام الملک وزیر را ترور می کند. ملک شاه، تاج الملک ابوالغنائم دارست
مرزبان خسرو را به جای نظام الملک به وزارت برمی گزیند.
نام کتاب : رویدادهای تاریخ اسلام نویسنده : --- جلد : 2 صفحه : 528